ارتباطات در افغانستان
افغانستان، ايران، آسياي مركزي و قفقاز در مسيرهاي ارتباطي
جمعه ۲۹ خرداد ۱۳۸۳دكتر محمد هاشم عصمتاللهي - مدير مسئول مجلة انسجام دفتر مطالعات و تحقيقات استراتژيك افغانستان
بررسي وضعيت ارتباطات در افغانستان
افغانستان، ايران، آسياي مركزي و قفقاز در طول تاريخ علايق فرهنگي، مذهبي و زباني داشته ودر بسياري از مقاطع تاريخي به مثابة يك قلمرو واحد اداره ميشدند، اما در بعضي از دورههاي تاريخي تحت تأثير رقابتهاي استعمارگران اروپايي، مشكلات و مصايب بيشماري را تجربه كردهاند كه بررسي مسيرهاي ارتباطي را در اين مناطق لازم و ضروري مينمايد. با توجه به اهميت اين مسيرها، اينك سه راه ارتباطي را كه در سرنوشت اين مناطق تأثير بهسزايي داشتهاند به بحث ميگيريم.الف ـ مسير ابريشم (پكن، بلخ و افيزوس)اصطلاح راه ابريشم براي اولين بار توسط تاجري مقدوني به نام مائيس تتيانوس (Maes Titianus) كه در شام تجارتخانه داشت اطلاق شد. راه ابريشم به طول 11000 كيلومتر، كشورهاي افغانستان، آسياي مركزي، قفقاز و ايران را به هم متصل ميكرد. اين راه از لويانگ در جنوب رود هوانگ هو يا پكن در شرق چين شروع ميشود و تا شهر افيزوس و ميلهتوس در غرب تركيه ميرسيد و شهر بلخ در ميانة اين شاهراه ارتباطي قرار داشت و كلية شعب و شاخههاي اين راه در بلخ به هم متصل ميشدند.راه ابريشم (Silk Route) مسير صلح ، تجارت بينالمللي و كانال انتقال ايدهها، افكار، اطلاعات و عقايد بود. اين جادة ارتباطي حوزههاي تمدني ايران، هند، چين، بينالنهرين و افغانستان را به هم گره ميزد و نقش ارتباطات بينالمللي را از قرن دوم ميلادي تا سال 576 ميلادي به عهده داشت.زائران، سياحان، هنرمندان، صنعتگران، دانشمندان، مبلغان مسيحي، نقاشان و معماران با استفاده از همين راه به تبادل افكار و اطلاعات ميپرداختند. اين بزرگراه ارتباطي بخشهاي عمدة افغانستان، ايران و آسياي مركزي و قفقاز را پوشش ميداد و افغانستان سهم قابل ملاحظهاي در اين بزرگراه ارتباطي داشت. در دايرهالمعارف جهان (The World Book Encyclopeadia) آمده است :"كوشانيها افتتاحكننده و نگهدارندة اين راه (Silk Route) بودند. كه از سال 40 تا 220 ميلادي حكومت كردند. مؤسس آن كجولاكدفيزس و بزرگترين شهنشاه آن كنيشكاي كبير بود. پايتخت كوشانيها شهر بگرام يا كاپيساي قديم در شمال كابل و پايتخت تابستاني آن پيشاور بود." شايان ذكر است كه افغانستان آن دوره (آريانا) از لحاظ ديانت بزرگترين مركز بوديسم جهان و از لحاظ اقتصادي بزرگترين ماركت (بازار) بينالمللي وقت محسوب ميشد و نيز از لحاظ شهرسازي، صنايع، به ويژه معماري و شيشهسازي، هنر نقاشي و مجسمهسازي شهرة آفاق بود كه ميتوان آن دورة تاريخي را رنسانس آريانا خواند.در اواخر قرن ششم ميلادي تحت تأثير رقابت يفتليها و ساسانيان، راه ابريشم از رونق افتاد كه با قطع اين بزرگراه، افغانستان و چين منزوي شدند. ميرغلام محمد غبار، مورخ افغان مينويسد: " پس از بسته شدن راه ابريشم راههاي ارتباطي تغيير كرد. روميها نيز متوجة راههاي دريايي شدند و با كشتي به دلتاي سند و سواحل هند رسيدند. به اين ترتيب اولين صدمه و خسارت ارتباطي با بسته شده راه ابريشم بر پيكر كشورهاي افغانستان، ايران ، آسياي مركزي و قفقاز وارد شد.شايان ذكر است كه اين كشورها در عصر هخامنشيها، پارتها (طايفهاي از اقوام سكايي)، اشكانيها و ساسانيها قلمرويي واحد بودند و همانند كشوري واحد اداره ميشدند. در تهاجم يونانيها نيز باشندگان اين مناطق سرنوشت مشترك سياسي داشتند. همچنين از سال 751 ميلادي به بعد بسياري از ساكنان اين مناطق (افغانستان، ايران ، آسياي مركزي و قفقاز) پذيراي دين اسلام شدند و دين مقدس اسلام پيونددهندة روح برادري و اخوت بين آنان بود.در دورههاي خلافت امويان و عباسيان نيز ساكنان اين مناطق سرنوشت مشترك سياسي داشتند و متعاقبا" در قلمرو واحدي به نام خراسان دور هم آمدند و سلسلههاي طاهريان، صفاريان، سامانيان، غزنويان، خوارزمشاهيان و سلجوقيان در همين قلمرو حكومت كردند. همان پژوهشگر افغان مينويسد: "خراسان آن روزمشتمل بر ايران، افغانستان و بخشهايي از آسياي مركزي بود. ساكنان اين مناطق در برابر تهاجم مغولان و ديگر مهاجمان به مثابة پيكر واحد، مصايب را تحمل كردند." پژوهشگر ديگر معتقد است: " ساكنان اين مناطق نظامهاي سخت طبقاتي را تجربه كردند. شكافتن بطن زنان به دست مغولان را ديده و به دعوت عيارانة يعقوب و ابومسلم پاسخ دادند و امروز نيز در تنگناي رقابتهاي شرق و غرب قرار گرفتهاند و چنين پيوندهايي را نميتوان ناديده انگاشت و چنين مشتركاتي را نميشود به يكبارگي پوشاند." در دورة حاكميت نادر افشار نيز افغانستان، ايران ، آسياي مركزي و قفقاز كشوري واحد بودند. اما در دورههاي بعد به تأثير از رقابتهاي استعمارگران شرق و غرب (روسيه و انگليس) بسياري از اين مناطق به اشغال استعمارگران درآمد و شيرازة وحدت و يكپارچگي آنان از هم پاشيد و ساكنان اين مناطق دچار بحران ارتباطات شدند.ب ـ مسير ارتباطي اورنبرگ، سمرقند و هندوستانفرديناند د لسپس (Ferdinand De Lesseps) كه تُرعه (كانال) سوئز را ساخته بود به ژنرال "ان. پي. ايگناتف" سفير روسيه در استانبول پيشنهاد كرد كه راه آهني از اورنبرگ به سمرقند و از آنجا تا هندوستان بسازند كه دولت روسيه پس از يك سال آن را اجرا كرد. دولت تزاري روس كه از مدتها قبل استراتژي تهاجم به چين، افغانستان، ايران، آسياي مركزي، قفقاز و سيبري را در برنامة خود داشت، از نيمة قرن شانزدهم، تهاجم خود را به هدف تحقق اهداف استراتژيك آغاز كرد. ايالت حاجي طرخان و سپس شهر اورنبرگ در شمال درياي خزر را اشغال كردند كه نقطة پرش به هند محسوب ميشد. متعاقبا" به سوي درياچة بالخاش پيشروي كردند و كوپال را در سال 1846، رني را در 1855، تخماق را در سال 1860 و بيشكك را كه در فاصلة 200 كيلومتري شهر خوقند قرار دارد، در سال 1862 اشغال كردند. دومين مرحلة تهاجم روسها از اورنبرگ به استقامت جنوب بود كه تاشكند را در سال 1865، سمرقند را در سال 1867 و خوقند را در سال 1876 به تصرف خود درآوردند. سومين مرحلة تهاجم در آسياي مركزي و قفقاز از كراسوودسك (Kraswodsk) آغاز شد كه در نتيجة آن شهر خيوه را در سال 1883، گوك تپه را در تركمنستان تصرف كردند. همچنين در سال 1884 به عشقآباد و سرخس دست يافتند. به اين ترتيب بخشهاي عمدة آسياي مركزي و قفقاز در سيطره و كنترل روسها درآمدند و روسها در مرزهاي افغانستان، ايران و درياي خزر استقرار يافتند. (گروموف 1375) در نتيجه، راه تهاجم به هندوستان فراهم شد.با اينكه روسيه، آسياي مركزي و قفقاز را اشغال كرد اما ايران را در برابر انگليس به حال خود رها نكرد. " مسئلة دسترسي به ايران به همان اندازه برايش اهميت داشت كه براي رقيبش بريتانيا." بايد اذعان كرد كه سرنوشت ناسازگار، ايران را زير چكش روسيه و سندان انگليس قرار داد. ميرغلام محمد غبار مينويسد : " بين ايران و روس جنگهايي درگرفت تا آنكه معاهدة گلستان در 1813 به امضا رسيد. طي آن ايروان، گرجستان، دربند، باكو، شيروان، شكي، گنجه، قرهباغ و قسمتي از طالش به روسيه واگذار شد و حق كشتيراني در درياي خزر از ايران سلب گرديد." متعاقب لشكركشي روسها به ايران، عباس ميرزا مجبور به امضاي معاهدة تركمانچاي در سال 1828 شد كه طبق آن ايروان و نخجوان، با پنج ميليون تومان به عنوان غرامت جنگ و نيز حق قضاوت كنسولي و امتيازات تجاري به روسيه داده شد. شايان ذكر است كه روسية تزاري به تصرفات خود در آسياي مركزي، قفقاز و ايران بسنده نكرد و همواره تلاش ميكرد تا از ايران و افغانستان به مثابة پايگاهي به هدف ضربه زدن به منافع انگليس در هندوستان استفاده كند.در يك جمعبندي ميتوان گفت كه با تصرف اين مناطق شيرازة ارتباطات منطقهاي ساكنان آسياي مركزي، قفقاز و ايران از هم پاشيد. زبان، فرهنگ و مراكز ارتباطي اين مناطق را دستخوش دگرگوني و تحول ناپايدار گردانيد.ج ـ مسير ارتباطي باكو، بندرعباس و كراچيرقابت دو قدرت استعماري آن روز باعث شد تا راههاي نو ارتباطي براي اهداف استعماري مورد توجه قرار گيرد كه ايران و افغانستان پس از اشغال آسياي مركزي در معرض ديد اين سياستهاي ارتباطي قرار داشتند. در نامة ولف به سالزبري آمده است: "هرچند كانال سوئز باعث شده است كه راه لندن به بمبئي 4009 كيلومتر به سود بريتانيا كوتاه گردد، ساختن راهآهن سراسري ايران موجب خواهد شد كه راه باكو به كراچي به طول 4941 كيلومتر به نفع روسيه كوتاه شود." همچنين رئيس سازمان اطلاعات نظامي انگليس مينويسد: "خراسان پايگاهي است كه اگر روزي بخواهد، ميتواند از آنجا عمليات شديد نظامي عليه هندوستان را صورت دهد. از اين مهمتر آن كه تصرف خراسان براي روسها از نظر ادامة عمليات نظامي ضرورت اساسي دارد. اين نكته در نامة رسمي و محرمانه و مهم روسها آشكارا مطرح است. حتي اگر بپذيريم كه خراسان دير يا زود بايد مبدل به يكي از شهرهاي روسيه گردد و هرات و افغانستان شمالي به دست روسها افتد بهتر آن است تا آنجا كه ممكن است آن روز شوم را به تأخير افكنيم و البته هيچ پديدهاي هم نميتواند فرا رسيدن آن روز را تسريع كند، مگر ساختن راهآهنهايي كه در اين جا افكار اين و آن را به خود مشغول ميكند." نويسندة كتاب "افغانستان در مسير تاريخ" در تأييد اين مطلب مينويسد:" دولت انگليس كه عملا" از جلوگيري پيشرفت نظامي ايران درهرات و پيشرفت سياسي روس در ايران عاجز بود نمايندگان خود "برنس و مسترليچ" را به قندهار اعزام كرد و خود درصدد برآمد كه به نام مقابله با روسيه، افغانستان را استيلا نمايد. به اين ترتيب افغانستان بين دو سنگ آسياب گير افتاد." رقابت استعمارگران اروپايي انگليس، روس و فرانسه سالها ادامه داشت كه بهخاطر تضاد منافع آنها سختترين خسارات مادي و معنوي بر ساكنان افغانستان، ايران و آسياي مركزي وارد آمد و نيز با انقلاب اكتبر 1917 سياستهاي توسعهطلبانة كمونيستها در آسياي مركزي ادامه يافت. در زمان رهبري استالين تمامي نواحي آسياي مركزي و قفقاز از پيكرة اسلام جدا شد و آسياي مركزي به پنج جمهوري تاجيكستان، ازبكستان، تركمنستان، قرقيزستان و قزاقستان تقسيم شد. متعاقبا" استالين جغرافياي طبيعي آن مناطق را بر اساس مركزيت مسكو به شرح زير تغيير داد:1ـ آسياي نزديك، شامل آذربايجان، ارمنستان، گرجستان، نخجوان، چچن (منطقة قفقاز).2ـ آسياي مركزي، شامل تاجيكستان، ازبكستان، تركمنستان، قرقيزستان و قزاقستان.3ـ آسياي دور، شامل سيبري و شرق آسيا . در مدت تقريبا" هفتاد و اندي سال سلطة اتحاد جماهير شوروي سابق در آسياي مركزي و قفقاز و نيز جابهجاييهاي قومي در اين مناطق چهرة ديني ساكنان آنجا را مكدر كرد، روابط و ارتباطات مردمان آن مناطق را برهم زد و مراكز ارتباطي مانند مساجد و اماكن مذهبي مسلمانان را منهدم نموده و هويت ديني و تاريخيشان را مخدوش كردند.همچنين شوروي سابق در سال 1979 به افغانستان لشكركشي كرد و آن را به اشغال خود درآورد. ملت مسلمان افغانستان براي حفظ عقايد ديني و دفاع از كشور، قيام كردند كه خوشبختانه اين قيام حمايتهاي منطقهاي و بينالمللي را به همراه داشت. سرانجام شورويها از افغانستان اخراج شدند و شيرازة نظام كمونيستي از هم پاشيد.پس از فروپاشي شوروي سابق و تغييراتي كه در ساختار ژئوپليتيك آسياي مركزي بهوجود آمد، جمهوريهاي مستقل سربرآوردند اما اين جمهوريهاي تازه استقلال يافته را به حال خود رها نكردند و همواره مسائلي را دامن زدند تا از آب گلآلود ماهي بگيرند، چنان كه شاهد تنشهاي قومي از يكسو، اعمال سياستهاي استعماري غرب از سوي ديگر، و همچنين چشم طمع آزمندان و نفوذ شركتهاي فراملي در عرصههاي اقتصادي بهويژه نفت و گاز و ترويج فرهنگ غربي در اين مناطق بهوسيلة فنآوري ارتباطي غرب و نيز تهديد آسياي مركزي بهوسيلة طالبان كه با پتانسيل بيثباتي در اين مناطق همراه بوده است، بودهايم.متأسفانه افغانستان نيز تحت تأثير بحران 20 سالة كشور دچار بحران ارتباطات است كه قطعا" بيثباتي در افغانستان موجب ميگردد تا منطقه بيثبات گردد. به قول رنهگروسه، محقق فرانسوي : " تاريخ افغانستان چه از نظر منافع خاص خودشان و چه از نظر هممرز بودن با بسياري از كشورهاي دور و نزديك آسيايي يكي از مهمترين تاريخهاي كشورهاي خاور ميانه بوده و هميشه صفحة متحرك مقدرات كشورهاي آسيايي است. " مضاف بر آن كه آمريكا ميخواهد از يك طرف بازارهاي بكر آسياي مركزي را تسخير كند و از طرفي ميخواهد همگرايي منطقهاي كشورهاي آسيايي و مشتركالمنافع را برهم زند و بر اين اساس افغانستان را پايگاه نظامي و سكوي پرش اهداف استعماري خود ساخته تا از اتحاد و همسويي منطقهاي جلوگيري نمايد.باتوجه به وضعيت ناميموني كه بر اين مناطق تحميل شده و كشورهاي ايران، افغانستان و آسياي مركزي و قفقاز از وضع موجود رنج ميبرند، با برگزاري سمينار ميانمنطقهاي كشورهاي آسياي مركزي، غربي و جامعة اطلاعاتي به ابتكار كميسيون ملي يونسكو در ايران و با همكاري شوراي عالي اطلاعرساني، گروه علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبايي، مركز مطالعات و تحقيقات رسانهها و سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، بايد فرصت را غنيمت دانسته راهكارهايي را در جهت بهبود ارتباطات انساني و نيز توسعة وسايل ارتباط جمعي اين مناطق جستوجو كرد. با توجه به پيشينة ارتباطي و سوابق تاريخي اين كشورها، امروز ضرورت همزيستي مسالمتآميز، ارتباط و هماهنگي كشورهاي افغانستان، ايران و آسياي مركزي و قفقاز بيش از هر زمان ديگر محرز است. چون فرهنگ، اقتصاد، سياست و ارتباطات، ابعاد فراملي پيدا كرده و ما ناگزير از ارتباطات منطقهاي هستيم.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home