نگرش سيستمي
در دوران دانشجويي جزوه را نوشته بودم كه عنوانش ( نگرش سيستمي بر روابط انسان ومحيط ) بود و مرحوم دكتر گودرزي نژاد راهنمايم بود امروز كه اين مطالب را براي استفاده برخي از همكارانم كه در دوره پيش دانشگاهي تدريس دارند دوباره نويسي مي كنم ، جا دارد يادي از آن استاد عزيز كرده باشيم.اين مطالب با استفاده از اين منابع نوشته شده است ممكن است اين منابع نيز مشكل گشايي دوستان باشد:
1- آذرنگ ، عبدالحسين-تكنولوژي و بحران محيط زيست- امير كبير –1364
2- دلفوس ، اوليويه – فضاي جغرافيائي – سهامي ،سيروس، 1364
3- شكوئي ، حسين –فلسفه جغرافيا – گيتا شناسي چاپ سوم –1364
4- شكوئي ،حسين- جغرافياي كاربردي و...- آستان قدس رضوي-1364
5- فرشاد،مهدي- نگرش سيستمي-امير كبير-1363
6- فرمانفرمائيان، فاطمه-توسعه اقتصادي و مسائل زيست محيطي – حفاظت محيط زيست- 1353
7- فشاركي ،پريدخت- تعريف و مفاهيم چشم انداز...-مجله رشد جغرافيا شماره 9
8- هنري ، مرتضي – هدف ها و ارزشهاي آموزش جغرافيا – مجله رشد جغرافيا شماره 2
9- ميمندي نژاد – شالوده بومشناسي – دانشگاه تهران –1342
10- زون ولد، يان – نقش سنتز ها و تحليل هاي جغرافيايي ... شهداد فرهاد- رشد جغرافيا شماره 26
11- بهرام سلطاني، كامبيز- نگاهي اجمالي بر اكولوژي چشم انداز هاي طبيعي –رشد جغرافيا شماره 6
12- Nature and Resources 3 nov 1990 unisco water- related problems of the humid tropics-j.scadwell m. bonel
نگرش سيستمي:
دو تحول عمده انقلاب علمي در قرن هفدهم و انقلاب صنعتي در قرن هجدهم نشانه هاي باروري و غنائت اين دوره از تمدن انساني مي باشد. از اين دوره از تاريخ علم غالبا به نام دوره علوم كلاسيك نامبرده شده است.
و در همين دوره است كه گستردگي تام تفكر مكانيستي مشاهده مي شود.انديشمندان اين زمان با پيروي از روش علت و معلولي ، زنجيره هر پديده را دنبال مي نمودندو آن چه را با اين نگرش قابل توجيه نبود به ماوراي طبيعت نسبت مي دادند و بدين صورت نوعي توجيه پذيري براي آنان فراهم مي شد.
در اوايل قرن بيستم پس از مشخص شدن عجز تفكر مكانيستي با تحولات شگرفي كه در علوم فيزيك نظير فيزيك كوانتم پديد آمدكه خط بطلان بر انديشه هاي مالتوس و نظريه تكامل داروين كشيد، تدريجا" مكتب ارگانيستي بر نگرش هاي مكانيكي تسلط يافت.و نگرش ارگانيستي به عنوان زير بناي جهان بيني سيستمي به عنوان يك جهان بيني وحدت بخش مطرح شد.
بر اساس اين نگرش ، هر موجود زنده بقاي خود را مديون تعامل دو نيروي متضاد ( تز و آنتي تز ) كه منجر به ايجاد شرايطي براي انطباق با مجموعه عوامل خارجي است، مي باشد.به دليل گسترشي كه اين شيوه تفكر در ميان شاخه هاي متعدد علوم زيستس يافت و از آنجا كه قابليت خود را در پاسخ گويي به بسياري از سوالات كه با نگرش هاي ديگر قابل پاسخ نبودند نشان داد.اين تفكر به شاخه هاي علوم انساني نيز تاثير بسزايي نهاد و پس از عجز نظريه مكانيستي و تجزيه گرايانه سبب بوجود آمدن نظريه هاي جديد در علوم انساني گرديد.اين نظريه هاي جديد با مايه گيري از نگرشهاي ارگانيستس در قالب جامعب كه همان بينش سيستمي است متبلور و جلوه گر شده است.بدين سبب به دليل دستيابي هر چه بهتر به نتايج قابل تعميم و جهان شمول براي انطباق با موارد لاينحل انساني ع بينش سيستمي سبب اصلي بوجود آمدن رشته هايي از علوم گرديد كه مي توان آنها را تحت عنوان " علوم بين رشته اي" نام برد.يكي از شاخص ترين علوم بين رشته اي جغرافياست كه با اتكاي به نگرش سيستمي و استفاده از ساير شاخه هاي علوم زيستي و علوم انساني ، به عنوان پلي ميان ساير شاخه هاي علوم مذكور به نقش خود در تبيين پديده هاي طبيعي و انساني مي پردازد و مسئول برقرار كردن ارتباط ميان آنهاست.و همچون ساير " رهروان طريقت سيستمي ، هدف اصلي را دستيابي به تبيين جامعي از جهان و پديده هاي آن " مي داند.
حال با اين مقدمه لازم است با برخي از اصطلاحات اين نگرش آشنا شويم تا مباحث نگرش سيستمي را با زبان مشتركي مورد تعامل قرار دهيم.
مفهوم سيستم:
در اين مورد نظرات مختلفي در رابطه با تعريف سيستم اظهار شده است.اما در همه اين تعاريف دو خصيصه مهم وجود دارد.يكي اينكه اجزاي هر سيستم به صرف وجود در يك سيستم ، نمي توانند موجوديت بيابند يا به عبارت ديگر يك سيستم كه شامل عناصري معلوم مي باشد با همان عناصر معلوم كه صورت يك سيستم را ندارند ، متفاوت است. دوم اينكه وجود ارتباط بين اجزا و عوامل است كه بوجود آورنده يك سيستم مي باشد و بدون آن نمي توان يك سيستم را از ساير پديده ها بازشناخت.
از خصوصيات مهم هر سيستم كليت و سلسله مراتب آن سيستم نسبت به خود و نسبت به خارج از خود مي باشد.كليتي كه خود پوششي ظاهري براي سلسله مراتب به حسلب مي آيد. سلسله مراتب بيان حالتي است كه هر يك از سطوح يا عملكرد سيستم خود سيستم كاملي است كه همچون عنصري براي كل سيستم عمل مي كند.و نيز هر مرتبه اي از اين سلسله مراتب نمايشگر عنصري از مرتبه بالاتر و سيستمي نسبت به مرتبه پايين تر خود مي باشد.مثلا كره زمين يك سيستم است نسبت به عناصر و پديده هاي مختلفش در درون خود و يك عنصر از سيستم منظومه شمسي و منظومه شمسي يك سيستم است در مقابل سيارات 9گانه اش و خود عنصري است از كهكشان راه شيري و....
مفهوم سيستم به گونه اي كه اشاره شد، خود مشتمل بر مفاهيمي همچون : عنصر؛ارتباط؛ سيستم جزئي؛ محيط ؛ كليت؛ جزء و كل ؛ سازمان ؛ نظام و غيره مي باشد.علاوه براين مفاهيم كه مشخصه يك سيستم مي باشد براي تبيين طبقات سيستمها مفاهيم ديگري نيز مورد نياز است از جمله : سيستم هاي باز و بسته ؛ سيستمهاي ارگانيك و غير ارگانيك ؛ سيستمهاي تعادل گرا و تطبيق پذير ؛ سيستمهاي نظام گرا و هدف جو و....
سعي بر آن است تا آنجا كه لازم باشد اين مفاهيم تشريح و تبيين شود.
كل گرايي:
اساس بينش سيستمي بر پايه كل گرايي يا هوليسم استوار است.اين همان روشي است كه در فلسفه شرق تحت عنوان " قياس " بيان شده است كه هر پديده را از كل به جز مورد بررسي قرار دادن معناي آن است.استنباط طرفداران اين شيوه تفكر بر آن است كه با بررسي يك جزء يا يك عنصر نمي توان حالت واقعي يا نتايج مورد قبول از آن عنصر در زماني كه در يك مجموعه قرار دارد و تاثير مي گذارد و تاثير مي پذيرد را بيان نمايد.و بر اين اساس نظاره و تعمق در كل يك وجود ، به اعتقاد كل گرايان نه تنها تصويري جامع از آن موجوديت و كردارش به دست مي دهد ، بلكه در مورد ارگانيسمها ، هوليسم و كل گرايي تنها راه شناخت واقعي وجود ها و پديده هاست.
عنصر:
يك سيستم متشكل از عناصر و اجزايي است كه چنانكه اشاره شد در سطح سيستم به عنوان يك عنصر موجوديت پيدا مي كند در حاليكه مي توان در سطح پايين تر از خود يك سيستم باشد كه در ارتباط با ساير عناصر، سيستم را بوجود مي آورند.مانند هر يك از افراد جوامع بشري كه يك عنصر از سيستم جمعيتي كره زمين هستند ع در حاليكه هر كدام يك سيستم ارگانيك به حساب مي آيند.
ارتباط:
عامل وحدت بخش بين عناصر يك سيستم را تحت عنوان ارتباط مي نامند كه بدون وجود آن يك سيستم وجود خارجي نخواهد يافت . ارتباط در سيستم داراي انواعي است. مانند : ارتباط اندركنشي ؛ ارتباط زايشي ؛ ارتباط تبديلي؛ ارتباط ساختي ؛ ارتباط رفتاري ؛ ارتباط تحولي و ارتباط كنترلي يا سيبرنتيك.
محيط سيستم:
محيط سيستم عبارت است از مجموعه عناصر و خواص مربوط به انهاست كه جزء سيستم نيستند اما تغييري در هر يك مي تواند در حالت يك سيستم ايجاد كند. مانند: عوامل طبيعي يك ناحيه جغرافيايي. محيط را نمي توان به عنوان مكان قلمداد كرد بلكه محيط به معناي عام كلمه عبارتست از قرار گاه عمليات انسان و ساير موجودات زنده كه مي تواند شامل مكان، زمان و فضا باشد.
طبقه بندي سيستمها:
به صورت فهرست وار مي توان سيستمها را بر حسب :
الف – سيستمهاي باز و بسته
ب- سيستمهاي مجرد و مجسم
ج- سيستمهاي زنده و غير زنده
تقسيم بندي نمود و براي هر يك تعريفي ارائه كرد.اما آنچه كه بيش از ساير موارد مورد نياز است ؛ همان قسمت اول است.
سيستمهاي باز و بسته:
يك سيستم بسته چنان سيستمي است كه با محيط خارج هيچگونه ارتباط مادي به صورت تبادل ماده و يا انرژي ندارد و سيستم باز سيستمي است كه با محيط خارج خود داراي چنين مبادلاتي هست.البته سيستمهاي بسته مي توانند دو حالت داشته باشند.
1- سيستمهاي مطلقا بسته در اين گونه سيستمها هيچگونه تعامل و تبادلي بين سيستم و محيط خارج آن وجود ندارد. به عبارت ديگر درهاي يك سيستم بسته از اين نوع كاملا به روي دنياي خارج آن بسته است . در چنين سيستمي ميزان اندركنش و تبادل اعم از مادي و يا غير مادي آن با محيط خارج صفر است.
2- سيستمهايي كه به طور نسبي بسته هستند. اين سيستمها از نظر مبادلات مادي بسته اند ولي ممكن هست با محيط خارج خود تعامل و مبادلاتي از نوع ديگر داشته باشند.
بر اين اساس شايد بتوان گفت كه تمامي پديده هاي جغرافيايي از نوع سيستمهاي باز هستند . چه انسان به عنوان يك شاخه از مطالعات جغرافيايي ، موجودي است كه با محيط خود ارتباط مادي و هم ارتباط غير مادي داردو هم كره زمين به عنوان خاستگاه اوليه تحولات جغرافيايي چه در درون خود و چه نسبت به دريافت انرژي حيات بخش خورشيدي سيستمي باز مي باشد.
از نظر رفتار نيز مي توان سيستمها را به چند دسته تقسيم نمود:
1- سيستمهاي حافظ حالت كه در مقابل يك نوع تغيير ، يك نوع واكنش خاص بروز مي دهند اما از درك علت آن عاجزند مانند قطب نما كه با تغيير جهت ، عقربه آن عكسالعمل نشان مي دهد.
2- سيستمهاي هدف جو كه گامي جلوتر از نوع اول هستند .به جند عامل متغير مي توانند پاسخ دهند كه اين امر ناشي از وجود حافظه در سيستم است و بهترين پاسخ را مي يابد مانند ماشين حساب
3- سيستمهاي چند هدفي ؛ مرحله اي كامل تر از سيستم هدف جو است . در صورتي كه برايش برنامه صحيحي فراهم شده باشد مي تواند از ميان هدفهاي متعدد آن را كه منطقي تر است بيابد اما اين جستجو به ميل خود سيستم نيست بلكه به ميل و بر اساس منطق برنامه ريز اوست.مانند رايانه
4- سيستم آرمانمند؛ سيستمي است كه قابليت انطباق بسيار دقيق و سريع نسبت به متغير هاي محيطي دارد مانند انسان
خصوصيات سيستمها:
الف )- سيستمهاي بسته : به موجب اصل دوم ترموديناميك يك سيستم بسته چنانچه به حال خود رها شود سرانجام به سوي بي نظمي ؛ اغتشاش و تعادل ايستا سوق خواهد كرد. اين خاصيت را " آنتروپي" مي نامند. آنتروپي را مي توان همان عاملي دانست كه در چرخه هر يك از عناصر حياتي يك اكوسيستم در تبديل يك ماده به انرژي؛ حذف مقادير درصدي از آن ماده كه به هدر مي رود؛ دانست و سبب به هم خوردن تعادل سيستم شده و در نتيجه سيستم محكوم به نابودي مي گردد.
ب )- سيستمهاي باز : تعادل سيستمهاي مادي باز از جهات اساسي با تعادل سيستمهاي مادي بسته تفاوت دارد.تعادل سيستمهاي باز بر خلاف سيستمهاي بسته تعادل ديناميك است.يعني حالتي وابسته به زمان است. رفتار سيستمهاي مادي باز و حالت تعادل ديناميكي سيستمهاي باز ، نياز به صرف انرژي دارد. در سيستمهاي مادي باز ، امكان تبادل ماده و انرژي با محيط خارج وجود دارد و سيستم باز مي تواند اين انرژي را از محيط اطراف خويش تامين كند..... و در اين صورت با كاهش احتمالات و افزايش آنتروپي همراه نيست. يك سيستم باز به وسيله تعامل با محيط خارج قادر است كه از افزايش آنتروپي جلوگيري نمايد. و اين ارتباط ، درجه بي نظمي در يك سيستم باز را الزاما افزايش نمي دهد برعكس سيستمهاي باز از طريق ارتباط با محيط خارج مي توانند از سوق يافتن به بي نظمي عمومي خود كه تقدير سيستمهاي بسته است جلوگيري كرده حتي بر درجه نظام خويش بيفزايند.
آنچه اشاره شد را مي بايست با علم به اين موضوع به عنوان كليد راهنما همواره مد نظر داشت كه يك سيستم با حداكثر آنتروپي و حداقل نظام را مي توان با تغذيهاطلاعات به سوي يك سيستم منظم با آنتروپي كمتر سوق داد و با اين عمل در جهت مخالف با روند پيش بيني شده توسط اصل دوم ترموديناميك كلاسيك گام برداشت.اين مطلب ناشي از علم جديد سيبرنتيك است.
برخي از اصطلاحات تفكر سيستمي:
1- پس خورندگي : اين حالتي است بين دوسيستم كه بر يكديگر تاثير مي گذارد و متقابلا تاثير مي پذيرد. به عبارت ديگر اگر در يك سيستم متشكل از علت و معلول ، معلول به نوبه خود روي علت اثر بگذارد ، حلقه پس خورندگي تشكيل مي شود.
پس خورندگي مثبت اصول علت را تقويت مي كند و پس خورندگي منفي اصول علت را تضعيف مي نمايد و از طريق اين تضعيف سبب تضعيف خود مي گردد. پس خورندگي در سيستمهاي باز از عوامل مهم تبادل اطلاعات و كنترل سيستم است. با اين تعريف معين مي گردد كه پس خورندگي مثبت به دو دليل براي هر سيستم باز خطرناك است.
اولا ممكن است با تقويت ، سبب تشديد معلول گردد كه با دور پس خورندگي ، اين عمل چنان شدت يابد كه موجب انهدام كامل سيستم شود.
ثانيا به عكس حالت قبلي ممكن است با تمايل به سمت صفر يعني عدم تقويت علت و در نتيجه تقويت معلول ، موجبات مرگ سيستم را فراهم آورد.و به همين دليل است كه پس خورندگي منفي به دليل هشدار هاي كنترلي كه به سيستم مي دهد ، مجموعه را از نامطلوب بودن شرايط آگاه نموده ، آن را وادار به اصلاح شرايط مي نمايد. در واقع مي توان پس خورندگي منفي را ضامن بقاي سيسام باز به حساب آورد.
۲تعادل گرايی-:
با توجه به اشارات فوق ؛ به عبارت ساده تعادل گرايی نوعی حفظ حالت است.در حالی که در ارگانيسمهای زنده وضعيتی نسبتا پيچيده تر دارد که تحت عنوان پس خورندگی و کنترل به آن اشاره شد.يکی از اقدامات اساسی در جهت تعريف دقيق تر مفهوم تعادل گراييو بقا توسط راس اشبی که از جمله متفکرين سيستمی می باشد ؛ انجام گرفته است.اشبی برای اين منظور کمياتی را بنام متغيرهای ضروری معرفی می کند که مبين حالت و هويت يک سيستم بخصوص می باشد.متغير های ضروری يک موجود زنده در محدوده ای خاص تغيير می کنند.مرگ موجودات زنده زمانی فرامی رسد که اين متغيير ها از محدوده حياتی مربوط به آن موجودات خارج شوند.بر اين اساس تعادل گرايی يک سيستم عبارت است از کوشش سيستم در نگاه داشتن نوسانات متغير های ضروری مربوط به آن سيستم در حوزه تعيين شده می باشد.
بقای يک سيستم تا هنگامی تامين است که متغير های ضروری مربوط در محدوده حياتی آن عمل کنند. نقش عمده مکانيسمهای پس خوراننده و کنترل در انواع سيستمها ؛ آگاهی از چگونگی تغييرات اين پارامترهای صوری و کنترل سيستم در جهت حفظ اين کميات درمحدوده مربوطه می باشد
سازش:
چنانكه از مفهوم تعادل گرايي بر مي آيد ؛ كميات ضروري در صورتي كه نامتعادل شوند ، اساس سيستم را بر هم خواهند زد. اما در پاره اي از سيستمها علاوه بر داشتن خصوصيات پس خورندگي ، كنترل و تعادل گرايي ؛ ويژگي ديگري نيز وجود دارد كه مي تواند در صورت لزوم دامنه نوسانات كميات ضروري را تغيير داده ، سيستم را با شرايط موجود سازش دهد. اين خاصيت با دو عامل بوجود مي آيد.1- عامل دروني 2- عامل بيروني .
آنچه تا اينجا اشاره شد ، در واقع مقدماتي بود براي درك مفاهيم و اصطلاحات مورد استفاده در نگرش سيستمي .اما براي ورود به بحث اصلي كه به عبارتي بررسي روابط انسان ومحيط از ديد گاه سيستمي است، لازم است موضوع ديگري را نيز روشن كنيم.
گاهي در مباحث فلسفي جغرافيا ، اين گونه عنوان مي شود كه به دليل تشلبه تعاريف ميان علم جغرافيا و علم اكولوژي ، تعيين مرز ميان اين دو علم مشكل است و در بسياري موارد تداخلي در مطالب نگاشته شده در اين دو شاخه مشاهده مي شود. مثلا در تعريف كلي و كلاسيك ؛ جغر افيا را تبيين كننده روابط متقابل بين انسان و محيط مي دانند.و علم اكولوژي را علمي مي دانند كه روابط بين موجودات زنده و محيط پيرامونش را بررسي مي كند. گاه حتي سخن از حذف يكي از اين دو علم به نفع ديگري نيز مطرح مي شود.اما نكته ظريفي كه در اين دو تعريف امده است . كمتر بدان توجه مي شود آن است كه جغر افيا ( اگر تعريف كلاسيك آن را قبول كنيم) صرفا انسان را در محيط اطرافش مورد بررسي قرار مي دهد و روابط تاثير و تاثري را در اين بررسي مورد تاكيد دارد.در حاليكه علم اكولوژي جميع موجودات زنده را لحاظ كرده و تفاوتي ميان آنها قائل نمي شود.و هر يك را به نوبه خود در محيط طبيعي شان مورد توجه قرار مي دهد.در اين منظر ، انسان صرفا يك موجود زنده است با مشخصات فيزيولوژيكي مشخص .به عبارت ديگر اكولوژي بخش زيستي انسان را مورد توجه قرار مي دهد.در حاليكه جغرافيا ، انسان را به عنوان انسان با تمام خصايص و ويژگيهاي خاص و استثنايش نسبت به ساير موجودات زنده مورد نظر دارد.از سوي ديگر محيط در تعريف جغرافيا ، محيط جغرافيايي است و آن محيطي است كه انسان هوشمند از تغيير محيط طبيعي فراهم آورده است.در حالي كه محيط اكولوژيك ، به معني محيط طبيعي و احيانا دست نخورده است. به همين خاطر است كه جغرافيا ، شاخه اي از علم كه به علوم انساني تمايل بيشتري دارد( مرز ميان علوم طبيعي و علوم انساني). در حالي كه اكولوژي يكي ار شاخه هاي علوم زيستي ( طبيعي) است.
واما صورت مساله:
درچه صورت مي توان محيط جغرافيايي ناحيه مفروض A را از لحاظ زندگي و شكوفايي اقتصادي و اجتماعي مناسب " خوب" دانست؟ عوامل موثر طبيعي و انساني آن را تعيين و با هم در رابطه قرار داده به صورت " سيستم" يا مجموعه ، تجزيه و تحليل كنيد.
تجزيه و تحليل جوامع يك ناحيه يا يك منطقه جغرافيايي معمولا بر پايه يكي از دو جنبه مخالف زير انجام مي شود:
1- جنبه منطقه اي بر پايه شناخت و نامگذاري و رده بندي هر جامعه به معناي ذات و سپس واردكردن آن جامعه در فهرستهاي انتزاعي
2- جنبه تجزيه وتحليل محور تغييرات عوامل محيطي كه مكان هر جمعيتي را بر روي محور هاي يك بعدي يا چند بعدي تغييرات عوامل محيط قرار مي دهند.
از اين رو ابتدا بايد محور هاي اصلي بحث فوق را شناسايي نمود . كه در اين صورت مي توان سه عامل :
1- انسان
2- محيط
3- روابط و تاثيرات متقابل
را دسته بندي نمود و يك به يك مورد بحث قرار گيرد.و آنگاه كه عوامل موثر مورد نظر در بخش دوم سوال معين گرديد ، با نگرش كل گرايانه بر مبناي مفاهيم بكار رفته در بخش اول اين نوشتار ، به پاسخ سوال تا حدودي نزديك شويم.
اين مقاله كه مقدمات آن را به قصد كمك به همكاران ارائه كردم شامل38 صفحه است كه متاسفانه به علت ضيق وقت امكان تايپ آن را ندارم . اما مفاهيم به كار رفته در بخش اول تا حدودي قادر خواهد بود نياز همكاران را در شناخت بيشتر تفكر سيستمي فراهم نمايد
0 Comments:
Post a Comment
<< Home