Monday, June 13, 2005

5ژئومورفولوژي

مناطق حاره اي خشک و مرطوب: فرايند هوازدگي در اين مناطق بيشتر شيميايي است و متوسط نيمرخ هاي هوازدگي زمين بين 25 متر در نواحي مرطوب و 6 متر در بخش هاي خشک تر است. فرايند هوازدگي شيميايي بيشتر در مناطقي است که نوسان هاي فصلي سطح آب به نحو غير قابل پيش بيني بالا مي آيد وسپس به آرامي فرو مي نشيند. نوسان سطح آب امکان مي دهد که موادمحلول در آبها بر اثر مهاجرت در منطقه غرقابي جابجا شوند. ضخامت محلي پديده هوازدگي تحت تاثير عواملي همچون نوع سنگ که به طور عادي در ماسه سنگها در حدود 100 متر و براي سنگ هاي آذرين و دگرگوني 30 متر است و تخلخل سنگ ها نيز به سهولت نوسان هاي سطح آب مي شود عاملي همچون درز و شکاف سنگها نيز کارهوازدگي را تسهيل مي کند و ميزان بارندگي نقش عمده اي درحداکثر افزايش عمق پديده هوازدگي دارد. عوارض توپوگرافي به مقدار زياد در تنظيم و گسترش جريانهاي سطحي آب موثر است. در مناطق مرطوب تر عميق ترين فرسايش و هوازدگي،غالبا در زير آبراهه هاي فصلي کوچکي قرار دارند که داراي شيب کمي است. درحالي که در زير جريانهاي پهن رودخانه اي که ذرات ريز سطح آن راپوشانده اند، عمق هوازدگي کمتر است. از چهره هاي ژئومورفيکي آن مي توان به شيب هاي نامنظم و غير يکنواخت،واريزه هاي درشت بصورت موازي هم قرار دارند. يکي از آثار مشخص ژئومورفيکي در مناطق حاره اي خشک_ مرطوب و نيمه خشک ايجاد قشر هاي سخت شده دوري کراست هاست. پديده تشکيل قشر سخت، به طور ثانوي، در کناره هاي دره و در ترازهاي پست تر توپوگرافي ظاهر مي شود. ترکيب دوري کراستها از نظر نسبت مواد تشکيل دهنده آنها مانند آلومينيم، آهن، سيليس و کلسيم فرق دارد وشامل 4 نوع مي باشد:
بوکسيت: بوکسيت بيشتر روي سنگ هاي غني شده از آلومينيم يا آهن کم(مانند فيليت ها و سنگ هاي آذرين قليايي) توسعه دارد. تشکيل آن مستلزم وجود زهکشي خوب در زمين و شستشوي زياد مواد قليايي است و در جايي گسترش مي يابد که مقدار بارندگي آن بين 1200تا 1500 ميلي متر در سال است و قابليت جابجايي مقدار زيادي از يونهاي آهن را دارا مي باشد. 1-لاتريت: اين ماده با آهن فراوان از نظر ژئومورفولوژيکي يکي از مهمترين قشر هاي سخت شده سطحي است و در مقايسه با قشر هاي آهن دار مناطق نيمه خشک در شرايط آب و هوايي با بارندگي بيش از 1000 ميلي متر بر روي سنگ هاي اسيدي و بيش از 1200 ميلي متر بر روي سنگ هاي قليايي تکامل پيدا مي کند. لاتريت به طور گسترده به ندرت وجود دارد، بر عکس به طور محلي در موقعيت هايي همچون سطوح مرتفع موج دار در تپه ها، روي تخته سنگ هاي ساحلي روباز و سکوهاي کناره دره ها همچنين دامنه تپه ها و دشت سرها تجمع واريزه هاي لاتريتي است که دوباره سيماني شده اند. 2-سيلکريت: تراکمي غني از سيليس است(95 درصد) که در بالاي قسمت سطوح کائوليني شده رخنمون دارد و در داخل بخش هوازده تشکيل شد که بيش از 3 متر ضخامت دارد و با مقاومت بسيار زياد داراي ساختمان منشوري شکل است. 4- کالکريت: با اينکه کالکريت در شرايط خشک و نيمه خشک تشکيل مي شود ولي شايد در گروه بالا نيز بتوان جاي داد. کالکريت ها لايه هاي غني نازکي از کربنات کلسيم (80 درصد) مي باشد که از رشد و انعقاد گره هاي کوچک کربناته در خاک تشکيل مي شود. - مناطق خشک و نيمه خشک: عمل يخچال ها در اين محيط متوسط تا حداقل است و هوازدگي مکانيکي و تخريب شيميايي در آن حداقل تا متوسط مي باشد، ولي فرايند هاي جرياني در آن به حداکثر مي رسد. عمل باد نيز در ناحيه متوسط تا حداکثر است. نواحي داراي اقليم گرم و خشک و نيمه خشک و مناطق مرطوب و خشک با تابستانهاي گرم و زمستانهاي سردبيش از 33 درصد از سطح زمين را پوشش مي دهند. از لحاظ اشکال ژئومورفيکي شامل: 1-جبهه هاي کوهستاني که اغلب بوسيله آبراهه هاي فعلي به طور موقت قطعه قطعه شده اند. 2-دشت سرها (سطوحي با زاويه کمتراز 4 درجه) که به صورت صفحه اي سنگ بستر را در برمي گيرند و آن را از شيب دامنه جدا مي کنند و نيز از قلوه سنگها پوشيده شده اند(سطحي از سنگ بستر که با آبرفت ها پوشيده شده است.) 3-پلايا ها: نقاط مسطح پوشيده از رسوب هاي دانه ريزبا درياچه هاي موقتي که متعلق به حوضه هاي بياباني و کويري بسته مي باشند. 4-کوه ها وسطوح بلند و مرتفعي که توسط دره ها به بخش هاي کوچکتر تقسيم شده اند. اين عوارض همه اشکال ناهمواري ها ي نواحي خشک نيستند ولي شامل آن دسته از اشکالي اندکه در کويرها وبيابانها بصورت مشخص تر يافت مي شوند. 5-اينسلبرگها: برآمدگي هاي سطح دشت سرها و دشت گون ها هستند. اينسلبرگ ها روي پهنه وسيعي از رخنمون هاي مقاوم پديد مي آيند که عمده ترين آنها گرانيت ها، گنايس ها، سينيت ها و سنگ هاي ديابازي هستند که به دو گروه اينسلبرگهاي گنبدي و تورها تقسيم مي شوند. تورها شامل توده اي از سنگ ها و قطعه سنگ هاي کوچکتري هستند که روي هم قرار گرفته اند.
مناطق سرد: سيستم شکل زايي نواحي سرد بر اساس يک حد آستانه اي خاص طبقه بندي مي شود. اگر برف در زمستان ببارد و در تابستان ذوب شود پس فرايندهاي مجاور يخچالي در منطقه وجود دارد. اگر بارش برف در زمستان زياد باشد و در تابستان ذوب نگردد، در نتيجه يخچالها در اين مناطق تشکيل مي شود. 1-سيستم مجاور يخچالي: در اين نواحي يخ مي تواند به دو صورت سبب تغيير شکل ناهمواريها شود،اولين حالت وجود زمينهاي پرمافراست ، يعني زمينهايي که به طور دائم در زمستان و تابستان داراي دماي زير صفر درجه سانتي گراد هستند. دومين حالت مربوط به يخبندان و ذوب يخ به طور سالانه وبر اساس دوره هاي کوتاه مدت است. "پينگوها " برآمدگي هاي ناشي از افزايش حجم قطعه يخ هاي تفکيک شده مي باشد که بالا آمدن زمين را به همراه دارند. پديده آب شدن يخ سبب فرو نشيني زمين مي گردد و عمومي ترين شکل اين پديده تشکيل درياچه هاي حاصل از ذوب يخ مي باشد. پديده"ژلي فلکسيون" جريان قطعات سنگ طي ذوب يخ در تابستان است که رسوبات تخريبي داراي زاويه 1تا 3 درجه هستند و سطح وسيعي به وسعت چندين کيلومتر مربع را مي پوشانند. 2-سيستم يخچالي: از عوامل مناسب براي تشکيل يخچالها بارش زياد برف و درجه حرارت پايين در تابستان مي باشد. فرسايش و هوازدگي به صورت يخبندان شديد و تخريب مکانيکي نيز به طور متوسط ظاهر مي شود ولي تخريب شيميايي در آن بسيار کم است. اساسي ترين حالت سطوح يخي، گنبد هاي محدبي شکل است که در مقياس قاره اي ممکن است، ارتفاع آن به 4 هزار متر نيز برسد. از اشکال ديگرمي توان به سکو هاي يخي که بر اثر لايه هاي شناور يخ به وجود آمده اند، اشاره کرد. سطوح سايشي، اسکرها و تيل ها از چهره هاي ژئومورفيکي يخچالي مي باشند.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home