Monday, June 27, 2005

کندوکاوی در تطور گونه های حیات در زمین

منبع: خبرگزارى ایرنا کندوکاوی در تطور گونه های حیات در زمین تحولات اخیر در حوزه ژنتیک مربوط به رشد گونه ها منجر به رشد رشته جدید "زیست شناسی تطوری ناظر به رشد " شده است که در آن با توجه به سیر تطوری فرگشت (پیچیدگی تدریجی ارگانیزمهای ساده) و وافرگشت (سادگی تدریجی ارگانیزمهای پیچیده) مساله شگفت انگیز تنوع گونه های زیستی توضیح داده می شود. از جمله آثار تازه ای که در این زمینه به چاپ رسیده کتابی با عنوان "صور نامتناهی و بسیار زیبا" است که برگرفته از آخرین عبارت کتاب "بنیاد انواع" اثر "چارلز داروین" است. بحث اصلی کتاب که برای خوانندگان غیرمتخصص در زمینه زیست شناسی و ژنتیک تحریر شده ناظر به اکتشاف غیر منتظره ژنهایی است که نقشه و معماری همه حیوانات از جمله کرمها، حشرات، قورباغه ها، و انسان را کنترل می کنند و تا حد زیادی همانند هستند. این ژنها "هوم باکس " Homeboxیا به اختصار "هاکس " Hoxنامیده می شوند. محصولات این ژنها به بخش دی.ان.آ ژنهای دیگر متصل و به سلسله ای از تحولات دامن می زنند که در نهایت موجب ظهور چشمها، عضلات، قلب و دیگر ساختارهای پیچیده می شوند. محافظه کاری تطوری این ژنها که در شمار زیادی از گونه ها فعال هستند حیرت انگیز است. به عنوان نمونه زمانی که ژن "پکس- ۶اکس" که مسوول رشد چشمها در موشهااست به بدن مگس میوه پیوند زده می شود، در سرتاسر بدن مگس میوه، از جمله بر روی بالهای این حشره، چشم پدیدار می شود. این ژن خاص کمک می کند که چشم مرکب مگس میوه و نیز چشم دوربین شکل در بدن مهره داران و ماهی اسکوئید شکل گیرد. در گذشته تصور می شد که این دو نوع ساختار چشم به صورت مجزا و مستقل از یکدیگر رشد می کنند. یک ژن دیگر از خانواده هاکس موسوم به "تین من " tinmanموجب شکل گیری قلب در حشرات و مهره داران می شود. ژن موسوم به "دیستال-لس" Distal-less منجر به رشد پاهای مگس میوه، فلس ماهیها، و بدن توتیای دریایی می شود. "شون کارول" از چهره های سرشناس رشته جدید زیست شناسی تطوری مربوط به رشد گونه ها evolutionary developmental biologyدر کتاب تازه خود "صور نامتناهی و بسیار زیبا" با بررسی تاریخچه زیست شناسی مفهوم اولیه "القا کننده" inducerرا که درگذشته برای توضیح نحو ظهور ساختارهای پیچیده به کار می رفت با مفهوم امروزی "شبکه های رشد " developmental networkمرتبط ساخته و نتایج و تبعات دانش تازه زیست شناسی تطوری رشد را در مورد دوره "کامبرین" که دوره انفجار ظهور و رشد گونه های جدید است و بین ۵۱۰میلیون تا ۵۷۰میلیون سال قبل به وقوع پیوست، در مورد زیست شناسی دایناسورها، ساختار مغز انسان و نوارهای روی بدن گورخرها بررسی کرده است. به اعتقاد کارول تطور و پیچیدگی صوری که بدن و اندامهای حیوانات بخود گرفته از سه عامل اصلی ناشی شده است. اولین عامل عبارت از سازماندهی متکی به واحدهای کوچک است. . modularity of organizationاین واحدهای کوچک با بر روی هم یا در کنار هم قرار گرفتن ساختارهای بزرگتر را به وجود می آورند. هر یک از بخشهایی که در طرح و نقشه بزرگتر جای دارد می تواند به صورت مستقل از دیگر بخشها رشد کند. به عنوان نمونه خرچنگ نوع زنده ابزار موسوم به "کارد ارتش سوئیس" است که مجموعه کوچک قابل حمل و نقلی است که در آن هم کارد وجود دارد و هم در بطری بازکن و هم ناخنگیر و هم سوهان و هم پاشنه کش و ... خرچنگ نیز هم دارای شاخک است و هم دهانی برای خوردن دارد و هم پنجه- هایی برای گرفتن و پاها و دمی برای شنا کردن . همه این اعضا، بقایای تغییر کرده اعضایی است که در اجداد خرچنگ موجود بوده اند. عامل دوم عبارت از آن است که همه حیوانات مجهز به یک مجموعه کوچک و مشابه از ژنهایی هستند که حکم جعبه ابزار را دارند و نحوه رشد هر یک از واحدهای کوچک modulesرا تنظیم می کنند. این ژنها که نوعی پروتئین تنظیم کننده به نام "عوامل نسخه بردار" transcription factorsتولید می کنند در عملکرد خود به صورت بسیار محافظه کارانه اقدام می کنند. ژنهای هاکس از نمونه های برجسته این عوامل هستند. اما دو عامل سازماندهی براساس واحدهای کوچک و جعبه ابزار پروتئینی به خودی خود نمی توانند صور و اشکال نامتناهی و زیبایی را که در جهان جانوران مشاهده می شوند به وجود آورند زیرا ژنهایی که در بدن این حیوانات مشترکند و محفوظ مانده اند نمی توانند توضیح دهنده و یا عامل تنوع باشند. بنابراین عامل سوم اهمیت زیادی پیدا می کند. این عامل سوم که موتور اصلی تطور است تغییر در ژنهای رمزکننده پروتئین ها نیست، بلکه تغییر در کلیدها و سوئیچ هایی است که این ژنها را کنترل می کند. تغییر در این سوئیچها- که شامل تقویت کننده و تشدید کنندهای موجود در مولکول دی ان آ که اثر نسخه برداری ژنهای رمزکننده پروتئینها را افزایش می دهند- به این شکل به تنوع فرایند تطور کمک می کنند که ژنهای موجود را وادار می کنند در زمانها و مکانهای مختلف اثر خود را ظاهر سازند. این نظریه اول بار در ۱۹۷۰به وسیله سه زیست شناس نامهای "روی بریتن" ، "اذیک دیویدسن"، و "آلن ویلسن" مطرح شد و اکنون به عنوان یکی از پایه های رشته جدید زیست شناسی تطوری رشد پذیرفته شده است. اما شواهد موجود در دفاع از این نظریه عمدتا بر استنتاج های نظری ، و نه بینه های تجربی و مشاهدتی استوار است . به گفته کارول انواع غیر مشابه از حیوانات می توانند از نظر ژنتیکی مشابه باشند. به عنوان مثال موشها و آدمها در ۲۴هزار از ژنهای خود اشتراک دارند و این رقم در مورد انسانها و شمپانزه ها به ۹۹درصد کل ژنهای موجود در بدن این نوع موجود افزایش می یابد. اگر شمار ژنهای مشترک تا این اندازه زیاد است، چه عاملی موجب بروز تغییرات گسترده در گونه ها می شود؟ پاسخ کارول عبارت است از تطور عناصر تنظیم کننده اما غیر رمزکننده . اینکه موجود به موش تبدیل شود یا به انسان، ظاهرا تا حد زیادی به سوئیچهای تشدیدکننده و کنترل کننده فعالیت ژنها بستگی دارد. با این حال آمار تجربی که در این زمینه موجود است می تواند خطا برانگیز باشد. به عبارت دیگر تفاوت به ظاهر کمی که میان شمار ژنها وجود دارد می تواند شخص را در مورد میزان تاثیری که از این تفاوت نتیجه می شود به خطا بیندازد. حتی یک درصد تفاوت در نحوه قرارگیری اجزا مولکول دی ان آ در رشته بلند این مولکول نشاندهنده تفاوت بسیار زیادی در رشته پروتئینهایی است که تولید می شوند. دانشمندان اکنون می دانند که شمپانزه ها و انسانها دارای دو نوع مختلف از رشته اسیدهای آمینه در لااقل ۵۵درصد پروتئینهای خود هستند. در مورد موشها و آدمها این تفاوت تا ۹۵درصد افزایش می یابد. بنابراین نمی توان تفاوت میان رشته های پروتئین ها را در تغییراتی که در ظاهر گونه ها و انواع حیوانی به وجود می آید نادیده گرفت. یکی دیگر از نکاتی که برخی از محققان در رشته جدید مورد تاکید قرار داده اند آن است که پروتئینها در برابر تغییرات تطوری مقاومند. از آنجا که هر پروتئین معمولا در کارکرد چند مجرای انتقال مواد میان سلولها تاثیر دارد، هر نوع تغییر در رشته مولکولهای سازنده پروتئین در همان حال که می تواند سبب تقویت برخی از کارکردهای آن شود، بر کارکردهای دیگر پروتئین تاثیر منفی می گذارد. در حالیکه در مورد سویچهای دی ان آ که نحوه عمل ژنها را تقویت و تشدید و تنظیم می کنند وضع چنین نیست. در اینجا می توان با تغییر ژنها یک پروتئین را بدن آنکه در ساختار آن تغییر ایجاد شود تغییر داد. بنابراین احتمال اینکه این قبیل تغییرات به صورت تطوری اخذ و نهادینه شوند به مراتب بیشتر است. کارول و برخی دیگر از محققان در زمینه زیست شناسی تطوری رشد، بر همین مبنا نتیجه گرفته اند که تطور ژنهای جدید توضیح کافی برای منشا تنوعات میان گونه های زیستی نیست آنچه که تنیین کننده این پدیده است سوئیچهایی است که دستورالعملهای منحصر برای هرگونه حیوانی را تنظیم می کند و به این ترتیب این امکان را به وجود می آورد که گونه های متنوع و مختلف از حیوانات با بکارگیری جعبه ابزار کم و بیش یکسان، اشکال متنوع پیدا کنند. به عبارت دیگر براساس دیدگاه این محققان، تنوع صور گونه های حیوانی ناشی از آموزش دادن شگردهای تازه به ژنهای قدیمی است. اما برخی داده ها و یافته های تازه این نظریه را مورد تردید قرار داده است. در انسان ۳۲هزار ژن رمزکننده پروتئین موجود است در حالیکه شمار این قبیل ژنها در مگسهای میوه ۱۳هزار است. به این ترتیب روشن می شود که تفاوت میان انسان و مگس میوه صرفا ناشی از یاد دادن شگردهای تازه به ژنهای قدیمی با استفاده از جعبه ابزار کم و بیش واحد نیست. در اینجا حضور پروتئینهای کاملا تازه نیز سهمی اساسی ایفا می کنند. به عنوان نمونه ۴۰تا ۵۰درصد از ژنهای رمزکننده پروتئینها در بدن انسان هیچ همتایی در بدن مگس میوه ندارند. راههای مختلفی برای تغییر پروتئینها بدون ایجاد اثرات جنبی ناخواسته وجود دارد. یک راه رایج عبارت از تولید نمونه های مشابه از ژنها است. نمونه های اضافی یک ژن را می توان به شیوه هایی به وجود آورد که در حالیکه نمونه اصلی خواص اولیه خود را محفوظ نگاه می دارد نمونه جدید خواص تازه ای کسب کند. این فرایند در جریان تطور نقش مهمی ایفا کرده است. به عنوان مثال در خود انسان حدود ۳۹درصد ژنها محصول همین تولید نمونه های جدید از ژنهایی هستند که در بدن اجداد آدمی موجود بوده است. از جمله خانواده های این قبیل ژنها می توان به گلوبین ها (از جمله میوگلوبین و انواع هموگلوبینها)، ایمیونوگلوبینها، اوپسینها (که در میمونهای نزدیک به انسان رنگ چشم را تولید می کنند) و گیرنده های بویایی اشاره کرد. همچنین ژن لاکاتابومین که در پستانداران به تولید شیر کمک می کند، از تولید نمونه جدیدی از ژن موسوم به لیسوزیم به وجود آمده و بلورهای رنگی مردمک چشمان خود ما نیز نهایتا از ژنهایی که سنجنده گرما بوده اند تولید شده اند. این مدل تکثیر و تنوع زیست شناسی مولکولی صرفا متکی به تکثیر و کپی شدن تک ژنها نیست. در مواردی کل ساختار ژنتیکی جانوران دستخوش تغییر شده است. به عنوان نمونه ظهور چهارپایان مدیون دو نوبت تغییر کامل در ژنوم جانداران قبلی بوده است. اکنون بسیاری از زیست شناسان با محققان ژنتیک هم عقیده شده اند که تکثیر ژنها مهمترین مکانیزم تولید ژنهای جدید و ظهور فرایندهای بیولوژیک تازه بوده که به رشد و پیدایش ساختارهای پیچیده و ارگانیزمهای جدید از ارگانیزمهای اولیه کمک کرده است. غیر از روش تکثیر ژنها می توان از روشهای دیگری نیز برای تغییر در پروتئینها بدون ایجاد عوارض جنبی نامطلوب استفاده به عمل آورد. از جمله این روشها، معکوس کردن ژنها، استفاده از ژنها برای انجام کارکردهای تازه (نظیر تولید پروتئین ضد یخی که به مگس میوه کمک می کند در آبهای بسیار سرد زنده بماند)، جابجا کردن اکسون (که در تطور عوامل لخته شدن خون نقش دارد) ، افزودن عناصر قابل تغییر بر روی رشته رمزکننده ژنها و بالاخره انطباق پذیری رشته های خود پروتئینها در انواع نزدیک به هم از حیوانات. به نظر می رسد علاوه بر عوامل سه گانه ای که در رشته تازه زیست شناسی تطوری رشد برای توضیح تنوع میان حیوانات به آنها استناد می شود، عوامل دیگری نیز دست اندرکارند که به شیوه هایی ظریفتر تاثیر خود را آشکار می سازند. محققانی که در این قلمرو به فعالیت اشتغال دارند امیدوارند بتوانند با استفاده از دستاوردهایی که در بخشهای مختلف زیستشناسی در چارچوب وسیع این علم، حاصل می شود، شناخت بهتری از فرایند پیچیده تطور در ایجاد اشکال متنوع حیات به دست آورند.

Tuesday, June 21, 2005

وسعت مناطق خشک زمين درحال افزايش است

سی خرداد هشتاد و چهار BBC به نقل از
گزا رش تازه ای که توسط ائتلافی از دانشمندان تهيه شده است حاکی است که گسترش بيابان های زمين يک معضل فزاينده است که
تلاش های جهانی برای مقابله با فقر و گرسنگی را به خطر می اندازد. اين گروه می گويد که مديريت غلط در بخش کشت و استفاده سوء از شبکه های آبياری در برخی مناطق، فشار غيرقابل تحملی بر نواحی خشک وارد آورده است. اين تيم که تحت نظارت سازمان ملل است تخمين می زند که وضعيت 10 تا 20 درصد مناطق خشک هم اکنون بدتر شده و هشدار می دهد که در صورت تغيير نيافتن عادات بشر، اين مناطق لم يزرع خواهد شد و زندگی ميليون ها نفر را ناگوارتر خواهد کرد. گزارش آنها تحت عنوان "اکوسيستم ها و رفاه بشر: بيابان زايی" آخرين سندی است که توسط پروژه "ارزيابی هزاره اکوسيستم" (MA) تهيه می شود. اين مطالعه چهارساله با هزينه 22 ميليون دلار و با کمک 1300 کارشناس از 95 کشور جهان انجام شده و دقيق ترين معاينه وضعيت مناطق خشک زمين تا به امروز توصيف می شود. نويسندگان اين گزارش می گويند که جلوگيری از تنزل مناطق خشک به مناطق بيابانی يک مشکل عظيم جهانی است. آنها می نويسند: "با توجه به ميزان جمعيتی که در مناطق خشک زندگی می کنند، شمار کسانی که از بدل شدن آنها به بيابان زيان خواهند ديد احتمالا بيش از هر مشکل زيست محيطی ديگر معاصر است." طوفان غبار مناطق خشک 41 درصد سطح خشکی های زمين را می پوشانند و در حال گسترش هستند. اين مناطق محل سکونت تقريبا دو ميليارد انسان از جمله فقرزده ترين مردمان در آسيای ميانه و شمال آفريقاست. يکی از بزرگترين مشکلات اين است که با خشک تر شدن زمين، خاصيت حاصلخيزی آن از بين می رود. اين وضع باعث افزايش فقر و افزايش شمار پناهجويان می شود. نويسندگان اين گزارش تخمين می زنند که طی 30 سال آينده توام با خشک تر شدن زمين هزاران نفر نيازمند نقل مکان به سکونتگاه های تازه و روی آوردن به عادات تازه خواهند بود. اين گزارش می گويد که دامنه تاثير اين پديده از نواحی خشک بسيار فراتر می رود. طوفان های غبار از صحرای گبی در آسيا و صحرای آفريقا مسوول مشکلات تنفسی در مناطقی به دوردستی آمريکای شمالی خواهد بود. اوريل سافريل، استاد دانشگاه عبری بيت المقدس و از نويسندگان اين گزارش گفت که فشار جمعيتی و مديريت غلط زمين از عوامل اين روند است. مديريت بهتر کشت، آبياری دقيقتر و اتخاذ استراتژی هايی برای ايجاد اشتغال برای مردمی که در نواحی خشک زندگی می کنند می تواند به حل مشکل کمک کند.

Monday, June 20, 2005

ابرهاي زلزله

يکشنبه 29 خرداد ماه 1384 / صفحه اول جام جم
ابرهاي زلزله واقعيت يا خيال؟
کشور ما روي کمربند زلزله قرار گرفته است و هر از چندگاهي به واسطه زلزله اي بزرگ خسارات فراواني را متحمل مي شود. از منجيل تا بم که نمونه هايي نزديکند تا زلزله هاي ويرانگري که در طول تاريخ شهرهاي فراواني را به زير آوار برده اند. شايد همين مواجهه هر روزه با خشم پيش بيني ناپذير طبيعت باشد که چنين شوقي براي پيش بيني آن به راه انداخته است.يکي از برجسته ترين اين افراد ژونگهاو شو است که معتقد است با الهام از ايده کهن چينيان و با بررسي و مطالعه و رصد يکي از مهمترين پيش نشانه هاي شاخص زلزله مي تواند با دقت بالايي اين بليه را پيش بيني کند.با توجه به گسترش افکار و عقايد اين محقق چيني ، روزنامه جام جم مصاحبه اي را با وي در خصوص ابرهاي زلزله به انجام رساند که متن کامل آن در پي مي آيد.قابل ذکر است که مطالب گفته شده از سوي آقاي شو نظر غالب جامعه علمي و بالطبع گروه دانش روزنامه نيست و براي روشن شدن دامنه بحث در اين خصوص گفتگوهاي کوتاهي نيز با 2 تن از دانشمندان زلزله شناس برجسته امريکايي و روسي نيز انجام داديم که به عنوان نظرهاي متفاوت همراه با گفتگوي اصلي منتشر شده اند.اجازه دهيد فرض کنيم نظر شما را در خصوص قابل پيش بيني بودن زلزله ها از روي ابر زلزله قبول کنيم. مشخصات ظاهري اين ابرها چگونه است و اگر ما شاهد پديد آمدن چه نوع ابري در آسمان بوديم ، بايد در انتظار زلزله بنشينيم؟البته ظهور اين ابرها نشانه اي است که بر مبناي محل و نحوه ظهور آنها بايد با کمک روابط مشخصي که توضيح فني آنها در مقالات من در سايت http://quack.exit.com آمده است در يک بازه زماني مشخص دست به پيش بيني زد.اما بر مبناي مدل موجود، آب موجود در اجزاي سازنده لايه هاي زير سطحي در اثر فعاليت هايي که منجر به زلزله مي شود، تبخير مي شود و با دما و فشار بسيار بالا از ميان شکاف يا شکافهايي که روي زمين وجود دارند، به بيرون پوسته منتقل مي شود.اين جريان بخار آب داغ پس از خروج از سطح وارد جو مي شود تا بر اثر برخورد با لايه هاي هواي سرد تشکيل ابر دهد. اگر تنها يک منفذ برروي زمين براي خروج اين بخار شکل گرفته باشد، اين ابرها ساختار ميله اي شکل به خود مي گيرند (مانند نمونه ابر زلزله بم).البته بر اثر جريان باد ممکن است اين ابرها دستخوش تغيير شکل شوند و ظاهر متفاوتي به خود بگيرند. همين طور ممکن است به دليل وجود چندين منفذ اين ابرها به صورت مجموعه از ميله هاي موازي هم در آسمان ظاهر شود.من نمونه چنين ابرهايي را که در گروههاي موازي 2، 4و 5تايي شکل گرفته بودند، در محل زندگي خود در شهر هانزهو -عرض جغرافيايي 25/30 شمالي و 17/120- ديده ام. (اگرچه به دليل ضعف ابزار عکاسي خود نتوانستم آنها را ثبت کنم).همچنين اگر منافذ يک گسل در امتداد هم باشد، بازهم اين ابرهاي ميله اي شکل مي گيرد و بسته به جريان باد مي تواند ساختار موازي خود را حفظ کند و يا به واسطه آشفتگي هاي جوي پس از ظهور، حالت مواجي به خود بگيرد.همچنين ممکن است ابرهاي توليد شده در اثر 2منفذ با هم ترکيب شوند و يا به دليل مواجهه ابر زلزله با آبهاي موجود در محل تغيير شکل ظاهري در آن به وقوع بپيوندد.بايد ذکر کنم که مطالب بالا نتيجه گيري و استنباط شخصي من است و من هنوز داده کاملي در خصوص نحوه عملکرد و تعداد شکافهاي موجود روي يک گسله که در تشکيل ابرهاي زلزله ايفاي نقش مي کنند، ندارم و به همين دليل ممکن است برخي موارد از قلم بيفتد.اما نکته مهمتري که در اين بين وجود دارد، اين است که علاوه بر شکل ظاهري اين ابرها مشخصات ديگري هم مي توان در تشخيص آنها مفيد باشد.ظهور يکباره آنها در آسمان ، دماي بالاي آنها و اين که از يک منبع بخار آب زميني تغذيه شوند و همين طور جهت گيري هاي غيرمتعارف آنها مي تواند سرنخي از تشخيص اين ابرها باشد.به عنوان نمونه در مورد زلزله بم ، ابر تشکيل شده با هيچکدام از الگوهاي فوق تطابق نداشت ؛ اما ظهور ناگهاني آن در آسمان ما را به اين نقطه رساند که با زلزله اي قريب الوقوع روبه رو هستيم.نمونه هاي ديگري از اين دست نيز در جاهاي ديگر مانند زلزله کاليفرنيا هم ديده شده بود که جهتگيري ابر در آسمان متفاوت با جهتگيري استاندارد آنها بود.اما شايد بد نباشد خوانندگان شما يکي از نمونه هاي تشکيل اين ابرها را ازديد ماهواره هاي هواشناسي مرور کنند تا ديدگاه بهتري در باره آنها به دست آورند.از 20ژوئن 1990که شما ارائه پيش بيني هاي خود را شروع کرده ايد، چه تعداد پيش بيني انجام داده ايد و چند درصد آنها با حقيقت مطابق بوده است؟بيش از 1250 مورد زلزله را پيش بيني کرده ام که بيش از 70درصد آنها درست از آب در آمده است.شما اعتقاد به ماهيت متفاوت اين ابرها از لحاظ تشکيل نسبت به ساير ابرها داريد. آيا اين تفاوت در منشا باعث ايجاد تفاوت در مشخصات اين ابرها هم مي شود؟ و نظر متخصصان آب وهواشناسي در اين خصوص چيست؟البته ، اين ابرها از لحاظ اندازه ، عمق ، فاصله تا ابرهاي ديگر و همين طور مولفه هاي ديگري با ابرهاي معمولي متفاوتند.براي مثال برخي از ابرهاي زلزله بزرگ بسته به منطقه ايجاد شده باعث انتشار گازهايي مانند CO2و SO2 مي شوند که غلظت آن در ابرهاي مورد بحث بسيار بيشتر از حالت عادي است و البته ميزان اين تفاوت ها بالاست.اما در باره نظر هواشناسان ديگر در خصوص نظرمن ، بايد بگويم که اگر چه معتقدم هر کسي بايد تنها در زمينه فعاليت خود اظهار نظر کند؛ اما بسياري از هواشناسان با من هم عقيده اند و طي گفتگوهايي که با برخي از آنها داشته ام ، آنها نيز به موضوع ابرهاي زلزله علاقه مند شده اند.برمبناي نظر شما اين ابرها بر اساس پروسه اي پيچيده شکل مي گيرند. دماي درون زمين افزايش مي يابد و باعث بخار شدن آب موجود در مواد معدني پوسته بيروني مي شود و نتيجه به صورت ابر در مي آيد. آيا باوجود طولاني بودن اين زمان ، مي توان انتظار پيش بيني دقيق از آن داشت؟ببينيد اين پروسه ، روندي بسيار طولاني است و به همين دليل بايد بر اساس بسياري از پيش نشانه هاي آن اظهار نظر شود. زلزله در انتظار ما باقي نمي ماند و ما نيازمند پيش بيني هاي کوتاه مدت هستيم.براي مثال در زلزله 1976تانگشان ، زلزله به کسي فرصت نداد و 242هزار نفر را کشت و 164000 نفر را مصدوم کرد.بنابراين ما نيازمند پيش بيني کوتاه مدت اين زلزله هستيم و به نظر من اين روند مي تواند پاسخگوي ما باشد.قدرت زلزله هم در شکل ظاهري و مشخصات اين ابرها نقش دارد؟اين سوال بسيار خوبي است ؛ اما پاسخ به آن بسيار دشوار است. اگر بگويم بله ، قدرت توضيح وتبيين اين رابطه را ندارم و شايد فقط بتوانم مدلهاي کلي را براي علت اين تغيير شکل ارائه کنم.اما اگر بگويم نه ، بسياري از واقعيت هاي موجود را نديده گرفته ام. به عنوان مثال ، ابر زلزله نورت ريدج تنها در يک ثانيه به وجود آمد.يعني مانند بخار و دود حاصل از پرتاب يک موشک در حالي که اين مورد در بم طي 24ساعت شکل گرفت. شايد بشود گفت ابرهاي ميله اي نشانگر قدرت بيشتري باشند.شما فکر مي کنيد بررسي ابرها به تنهايي براي پيش بيني زلزله کافي خواهد بود؟اگر سيستم هاي تصوير برداري ماهواره اي بتواند تمام نقاط دنيا را به همان خوبي که در مورد بم اتفاق افتاد پوشش دهد و بتوانيم نماي دقيقي از کانون شکل گيري زلزله داشته باشيم و داده هاي دريافتي از زلزله طبقه بندي استانداردي را داشته باشد و هيچ داده اي مورد غفلت قرار نگيرد. آن گاه تحليل ابرها به تنهايي براي پيش بيني زلزله کافي خواهد بود، البته بررسي پديده هايي مانند افزايش منطقه اي دما و فشار مي تواند براي بهبود دادن پنجره زماني پيش بيني ، مورد استفاده قرار گيرد.واکنش مجامع علمي جهان به نظريات شماچيست؟سازمان ملل متحد مقاله پيش بيني زلزله بم براساس ابرهاي زلزله را به عنوان يکي از مقالات اصلي کتاب سال خود درباره کاربردهاي صلح جويانه فضاي ماوراي جو انتخاب و منتشر کرده است.گروهي از دانشمندان دانشگاه منچستر هم از اين مقاله به عنوان يک مرجع نام برده اند. جامعه اروپايي زمين شناسان نيز توجه ويژه اي به اين کارها نشان داده است و همين طور افکار عمومي نيز در اين باره علاقه نشان مي دهند.بخش عمده اي از پيش بيني هاي شما در باره ايران بوده است و مردم ايران به دليل هراس از زلزله هاي ويرانگري که نمونه آن در ساليان اخير بسيار رخ داده است ، کارهاي شما را به طور متناوب مورد توجه قرار مي دهند. آيا در اين خصوص تحقيقات ويژه اي داشته ايد؟پيش از هرچيز در اين باره لازم است از برخي دوستان ايرانيم تشکر کنم ، برخي روزنامه هاي ايراني و همين طور رياست سازمان فضايي ايران که با مورد توجه قرار دادن فعاليت من ، مرا به کارگاه منطقه اي سازمان ملل در ايران دعوت کرد و در آنجا بود که مقاله تحقيقي من منتشر شد و همين طور همه دوستان خبرنگاري که پل راتباطي من با مردم ايران بوده اند.در باره ايران بايد بگويم اگرچه نخستين پيش بيني من درباره زلزله ها، به زلزله 7/7 ريشتري منجيل در 20 ژوئن 1990 بر مي گردد، اما از زلزله 17 ژانويه 1994 در نورت ريج کاليفرنيا بود که احساس کردم بايد اين کار را به عنوان يک وظيفه دنبال کنم.اگرچه به واسطه بسياري از مشکلات پيش بيني بسيار کوتاه مدتي بود.اما درباره زلزله بم با وجود اين که يک رکورد تاريخي از نظر پيش بيني محسوب مي شد، به دليل در اختيار نداشتن امکانات کافي نتوانستيم خيلي زودتر، از وقوع زلزله خبردار شويم ؛ به عنوان مثال اگر يک خط پر سرعت اينترنت براي دريافت تصاوير دقيق ماهواره اي در اختيار ما بود، مي شد اين زلزله را از 3روز قبل از آن پيش بيني و به مردم اعلام خطر کرد.با وجود اين که تا کنون مراکز تحقيقاتي لرزه شناسي در ايران به کارهاي من علاقه اي نشان نداده اند، اما من به بررسي اين ناحيه ادامه مي دهم و پيش بيني نسبتا دقيق زلزله اخير کرمان نمونه اميدوارکننده اي به شمار مي رود.موفقيت در پيش بيني زلزله بم و دقت بالاي اين پيش بيني ها که نتايج آن به اطلاع USGS (مرکز تحقيقات لرزه نگاري امريکا) نيز رسيده است ، باعث توجه برخي مراجع علمي به اين کارها شد و درهمان حال هيچ گونه امکاناتي در اختيار من براي بهبود پيش بيني ها قرار نگرفته است و اين در حالي است که حجم انبوهي از امکانات در اختيار دانشمندان رسمي لرزه شناس قرار مي گيرد، بدون آن که حتي کوچکترين موفقيتي در پيش بيني يک زلزله داشته باشند و همين موضوع باعث شده من فکر کنم اين موضوع (پيش بيني زلزله) بيش از آن که يک موضوع علمي صرف باشد، در حوزه مسائل اجتماعي قرار مي گيرد.اگر اين گونه باشد بايد توجه کرد که يک مشکل اجتماعي را تنها خود اجتماع مي تواند حل کند. اميدوارم مراکز لرزه نگاري و تحقيقات زمين لرزه در ايران با من و امثال من همکاري بيشتري کنند و روشها را مورد بررسي قرار دهند و اطلاعات لازم را در اختيار ما بگذارند تا بتوانيم نتيجه اين تحقيقات را بهبود بخشيم و گرنه تراژدي بم بار ديگر در جايي ديگر اتفاق افتاد و آن هنگام براي تاسف خوردن بسيار دير است.ديگران چه مي گويند؟دکتر سوزان هاوگ ، محقق و لرزه شناس سازمان لرزه نگاري و تحقيقات زمين لرزه امريکا(USGS) است. وي در گفتگو با جام جم درخصوص نظرات شو اعلام کرد: من کارهاي شو را با دقت زير نظر دارم.اگرچه حسن نيت او غيرقابل انکار است ، اما بررسي و تجزيه دقيق کارهاي او نشان مي دهد که نتايج او چندان دقيق نيست و نشانه اي از موفقيت جدي در آنها ديده نمي شود.ممکن است که در برخي زلزله ها بعضي گازهاي زيرزميني پيش از وقوع زلزله آزاد شود، اما نتايج شو در اين مرحله غيرقابل اثبات و نادرست ارزيابي مي شود.او چند سال پيش مقاله اي براي انتشار ارائه کرد که بر مبناي بررسي هايي که روي آن انجام داديم ، مشخص شد نتايج آن دستکاري شده اند تا با نتيجه موردنظر سازگاري پيدا کنند.اين موضوعي است که براي اظهار نظر کردن درباره آن بايد بسيار دقيق بود. من معتقدم شو واقعا حسن نيت دارد، اما امکان اين که يک نفر در اين زمينه دچار اشتباه شود بسيار بالاست و ممکن است ميزان موفقيت بيش از آنچه واقعا هست ، اعلام شود.به هر حال ديدگاه علمي موجود اين است که فعلا روش شو نمي تواند زلزله ها را پيش بيني کند و با توجه به آمارهاي موجود به هيچ وجه نمي توان به پيش بيني هاي او تکيه کرد.آندره اوخلوتوف ، زمين شناس روس ، يکي ديگر از محققاني است که مدتهاي طولاني بر زلزله هاي گوناگون کار کرده است. زمينه ديگر فعاليت هاي او در حوزه پديده هاي زمين شناختي و جوي است که منشا زميني دارد و براي مثال در شاخه اي مانند آذرخش هاي گلوله اي مطالعات گسترده اي دارد که او را در زمره محققان پيشرو درخصوص مسائل بين رشته اي زمين شناسي و جوي قرار مي دهد.او نيز در پاسخ ما درباره فعاليت هاي شو اعلام کرد: اگرچه نمي توان منکر وجود رابطه ميان برخي زمين لرزه هاي بزرگ و به وجود آمدن نمونه اي از ابرهاي ويژه شد، اما نکته مهم اينجاست که تاکنون هيچ نظريه اي درخصوص تشکيل اين ابرها وجود ندارد و مشاهدات تجربي نيز نشان نمي دهد که اولا ارتباط مستقيمي بين اين 2 پديده (حداقل در همه موارد) وجود داشته باشد، ثانيا در صورت وجود رابطه در برخي زلزله ها امکان پيش بيني بر مبناي اين ابرها به تنهايي ممکن باشد. تنها چيزي که دانش ما در زمان حاضر مي تواند بگويد آن است که در برخي موارد خاص ، ابرهاي زلزله به عنوان يک پيش نشانگر ممکن است شکل بگيرد.درباره مکانيسم توليد و گسترش و نوع ارتباط آنها با زلزله (از نظر زمان و مکان) هيچ اطلاعي نداريم و بنابراين نمي توان آن را معياري براي پيش بيني قرار داد.

Tuesday, June 14, 2005

10ژئومورفولوژي

يخچالها : يخچال را مي توان نوعي سيستم رسوبي در نظر گرفت که در پاسخ به کاهش يا افزايش نيرو ماده در آن تجمع يافته،حمل مي شود يا رسوب مي کند . در حرکت يخچال سه گروه فرايند دخالت دارند که به طور قراردادي آنها را تغييرشکلهاي دروني ،لغزش قاعده وتغيير شکلهاي بستري مي خوانند. سرعت اکثر يخچالها در طي بيشتري از مسيرشان 3تا 300متر در سال است ولي اين سرعت در دامنه هاي يخي پر شيب به 1تا2 کيلومتر درسال مي رسد . در خصوص ژئو مورفولوژي يخچالها به اين مطالب دست مي يابيم 1-ضخامت يخ نقش مهمي در انواع فرسايش و رسوبگذاري دارد. فرسايش دريک نقطه به افزايش ميزان اصطکاک در آن نقطه و ميزان مواد بستگي دارد. 2-نفوذپذيري بستر در نفوذ آبي که در کف يخچال تحت فشار است اهميت زيادي دارد و در نتيجه سبب تجمع مواد تخريبي مي شود. 3-بر اثر کشش ذرات جور شدگي ناهمگن بوجود مي آيد که در خصوصيات رسوبهاي يخچالي موثر خواهد بود
انواع يخچالها : سه نوع اصلي و مهم يخچالها بر مبناي اهميت نسبي حجم يخ و ماهيت توپو گرافي آنها تشخيص داده مي شود . a.پهنه ها يا کلاهکهاي يخي که به شکل گنبد هستند بر سطح توپوگرافي بخش زيربنائي منطقه يخي قرار دارند،شعاعهاي يخي از قسمت مرکزي به صورت صفحه اي به سمت خارج امتداد دارد اين پهنه هاي يخي در نزديکي يا مجاورت سطح بيروني گنبد ذوب شده به صورت جرياني در بخش انتهائي و بر سطح زمين قرار مي گيرند اختلاف بين يک پهنه يخي و يک کلاهک يخي در اندازه آنهاست ،بدين معنا که کلاهک يخي معمولا مساحتي کمتر از 50 هزار کيلومتر مربع را اشغال مي کند در صورتي که پهنه يخي مساحت بيشتري را در بر مي گيرد. b.جريان يخچالي: بر خلاف پهنه يخي يا کلاهک يخي،جريان يخچالي به شدت تحت تاثير توپوگرافي منطقه است . اين نوع از يخچالها مختص کوههاي با شيب تند هستند. و ممکن است در نواحي قطبي يا در هر قسمت ديگري از کره زمين قرار گرفته باشند. .cفلات يخي :در اصل پهنه يا کلاهک يخي شناوري است که کم و بيش با عوارض توپوگرافي کنترل مي شود. اين فلات بر خلاف يخچالهاي ديگر با بستر هيچ اصطکاکي ندارد.و يخ آزادانه ميتواند پهن وگسترده شود. c.يخ يخچالي: برف متراکم در هر محل الزاما? دچارتغييرات مي شود و بر اثر آن يخ يخچالي ايجاد مي شود. اصطلاح فيرن به برفي اطلاق مي شود که از مرحله ذوب تابستاني مصون مانده سپس مرحله تغيير شکل در آن شروع شده است . وقتي عمل فشردگي يخ به حدي برسد که حبابها ي مجزاي هوا در آن پديد آيد . فيرن به يخچالي تغيير شکل مي دهد. به محض شکل گيري يخ واکنش آن کاملا به درجه حرارت يخ بستگي خواهد داشت. اگر يخ در زير نقطه فشار ذوب قرار داشته باشد به عنوان يخ سرد يا يخ قطبي شناخته مي شود.ديگر اينکه يخ به اندازه کافي به نقطه فشار ذوب نزديک وحاوي مقداري آب است که به آن يخ گرم اطلاق مي شود . يخ سرد در دو حالت تشکيل مي شود در حالت اول،فيرن در محيط هاي که آب وهواي بسيار سردي دارند،انباشته مي شود واين نوع يخ را ايجاد مي کند حالت دوم ايجاد يخ سرد بر اثر سرماي زمستاني موجود درلايه هاي سطحي يخچال است.اين نوع يخ سرد در سطح تمامي يخچالهاي زمستاني وجود دارد يخ گرم وقتي ايجاد مي شود که حرارت کافي براي بالا بردن درجه حرارت يخ نسبت به درجه حرارت ذوب فشاري وجود داشته باشد . ترکيبات يخ گرم وسرد در دو وضعيت اصلي متبلور ميشوند . الف_ يخچالهاي که کلا" حاوي يخ سردند. ب_ يخچالهاي که هم يخ سرد و هم يخ گرم دارند ويخ گرم روي يخ سرد قرار گرفته است فرسايش يخچالي : همزمان با حرکت يخ و مواد تخريبي همراه آن چشم انداز سطح زمين تغيير مي يابد . شکلهاي که اساسا" توسط فرسايش يخچالي ايجاد شده باشند نسبتا" کم هستند و شامل دو گروه برآمدگيها و فرو رفتگيها مي شوند. که گروه برآمدگيها به دو دسته ، که اولي درامتداد جريان و شامل اشکال پشت نهنگي و دروملين سنگي مي شود و دومي به طور بخشي در امتداد جريان که شامل اشکال پشت گوسفندي مي شود
فرو رفتگيها نيز به دو دسته که اولي در امتداد جريان مانند شيارهاي يخچالي و دومي به طور بخشي در امتداد جريان که شامل حوضه يا محوطه سنگي مي شود. - عوارض پشت نهنگي : اين عوارض ازدهها تا صدها متر ارتفاع دارند و شامل برامدگيهاي هستند که سطح آنها صاف شده است وبعضي اوقات ممکن است شيب اطراف آنها به 40 درجه نيز برسد و در جائي که ضخامت يخ زياد است و حرکت کندي دارد ديده مي شوند. - دروملينها : اشکال بزرگتري هستند که به شکل مخروطي ظاهر مي شوند و جهت جريان جريان را بيشتر حفظ مي کنند .در دروملينها نسبت طول به عرض برابر 4 به 1 است .و ارتفاعشان از 5 تا 50 متر فرق مي کند وطولشان از 10 تا 3000 متر متفاوت است آنها به گونه اي هستند که در قسمت بالا حالتي منحني دارند ودر طرف مقابل کم کم باريک مي شود - تپه هاي يخي پشت گوسفندي : گروهي از عوارض هستند که تا اندازه اي در امتداد جريان يخ بوده و معمولا به عنوان علائم فرسايش يخچالي در نظر گرفته مي شوند اين عوارض تپه هاي کوچک نامتقارني را شامل مي شوند که يک طر فشان به آرامي بالا آمده و طرف ديگرشان پر شيب وغالبأ پرتگاهي است همچنين اندازه آنها متفاوت است و آنهاي که اندازه 1متري دارند به شکل محدب ديده مي شوند.در اين حالت سطحشان صاف شده و درز وشکافهاي کاملآ مشخص در رأس آ نها ديده مي شود عرض تپه هاي يخي پشت گوسفندي بزرگ ممکن است به چند صد متر برسد. - شيارها : تعدادي از فرورفتگيها هستند که از جريان يخ ناشي ميشوند و ممکن است طول آنها به12 کيلومتر هم برسد همچنين عرضي به اندازه 100 متر و عمقي برابر 30 متر دارند. اندازه اين حوضه ها شايد از چند متر تا چند صد کيلومتر متفاوت باشد در کناره اين حوضه ها علائمي وجود داردکه نشان دهنده يخ در آنهاست ويژگي اصلي آنها وجود يا عدم وجود ناهمواري و عمق ذياد آنهاست. - تيلها: مواد تخريبي هستند که توسط يخچال رسوب مي کنند .فرايند هاي دخيل در آزادسازي مواد تخريبي،وضعيت اين مواد را هنگام رسوبگذاري روشن مي کند اين فرايندها به دو دسته اوليه و ثانويه تقسيم مي شوند ، فرايند هاي اوليه در ماهيت رسوب به طور مستقيم دخالت دارندو فرايند هاي ثانويه سبب تغيير شکل رسوبها مي شود. تيلهاي ذوبي موادي هستند که در نتيجه ذوب به دو صورت ايجاد شده اند اين تيلها يا مستقيما" از آزاد شدن مواد تخريبي از يک توده ساکن يا بر اثر ذوب توده يخي محتوي مواد بوجود مي آيند. تيلها داراي جهت يافتگي خاصي مي باشد. - اسکرها : رسوب رودخانه هاي اندکه قبلا" در زير يخچالها وجود داشته اند، آنها بصورت پشته هاي سينوسي ظاهر ميشوند و نيمرخ طولي منظمي دارند ارتفاعشان از چند متر تا دهها متر و طولشان کمتر از يک کيلومتر تا صدها کيلومتر متغير است www.ngdir.com به نقل از:

9ژئومورفولوژي

ژئومورفولوژي ساحلي:
سواحل سدي: سواحل سدي 13 درصد از سواحل کنوني جهان را تشکيل مي دهند و مخصوصاً در نقاطي با درجه انباشتگي و شيب کم و در محيطي با فراواني مواد رسوبي نا پيوسته تشکيل مي شوند. به نظر مي رسد آن دسته امواج سطحي که از نواحي دور دست مي آيند تشکيل اين جزاير با شيب کم را تسهيل مي کند
سواحل فرسايشي: فرسايش سنگ هاي ساحلي تقريباً از اختلاط سه دسته از فرايندهاي وابسته به هم نتيجه مي شود. اين سه دسته فرايند شامل عمل مکانيکي موج، هوازدگي و فرسايش بيولوژيکي مي باشد. که بايد به آنها جابجايي توده اي سنگ ها، اثر عوامل آبرفتي يخچالي و بادي را نيز اضافه کرد. صخره ها: صخره هاي پرشيب در مناطقي خاصي به وجود مي آيند اول جاي که بالا آمدن سطح آب پس از ذوب يخچال ها باعث فرسوده شدن زمين هاي اطراف با شيب تند مي شود. يا جايي که هجوم و ضربه امواج قوي بر روي سنگ هايي که به راحتي خرد مي شوند اعمال شود. در اين سنگها هوازدگي به منطقه زير آبي محدود مي شود و حرکت توده سنگها به مقدار خيلي کم اثر مي کند. بنابراين روشن است که علاوه بر تأثير شکل هندسي خط ساحلي، تغييرات سنگ شناسي و ساختماني نيز تأثير زيادي روي شکل صخره دارد، به خصوص جايي که فرايندهاي تخريبي دريايي فرايندهاي نيمه خشکي را تحت تأثير قرار مي دهند. تقسيم بندي انواع صخره هااز نظر آب و هوايي: a)صخره هاي استوايي که به وسيله ريف هاي جزاير مرجاني و پوشش گياهي فراوان و متراکم مشخص مي شوند. اين صخره ها معمولاً به آهستگي پسروي مي کنند و زواياي ملايمي دارند. b)صخره هاي مناطق بياباني و خشک که فراواني مواد حمل شده توسط رودها باعث تقويت و هجوم و قدرت تخريب امواج و ايجاد صخره ها مي شود. c)صخره هاي مناطق معتدل با انرژي زياد که در اينجا امواج در مسير بادهاي غربي قرار دارند. d)صخره هايي که در عرض هاي جغرافيايي بالا تشکيل مي شوند اين دسته از صخره ها به علت انرژي کم امواج و فرايندهاي دوران هاي پيش از يخچالي زواياي ملايمي دارند فرايند هاي بادي واشکال سطحي زمين حرکت ماسه بادي : حمل ماسه ها توسط باد در دو حالت نسبتا وابسته به هم انجام مي شود يکي ازراه جحش،وديگري از راه خزش سطحي ،فرايند اول حدود چهار پنجم وحالت دوم يک پنجم کل انتقالات را در بر مي گيرد. سايش بادي : يکي از آثار بسيار جالب توجه فرسايشي مي باشد که در سنگها ظاهر مي شود و در آن سطوح سنگها در دوره طولاني تحت اثر باد سائيده شده اند. تپه هاي عرضي منشاء اين تپه ها ارتباط با کشش عرضي آيروديناميکي دارد تپه هاي عرضي ممکن است بر اثر توسعه متناوب شبه برخان ها ويا زبانه هاي هلالي شکل حالت سينوسي پيدا کنند . اگر مقدار ماسه در خلاف جحت باد کمتر شود تپه هاي عرضي شايد ابتدا به رشته هاي بارخاني وسپس به بارخانهاي هلالي شکل منفرد تبديل شود . تپه هاي ستارهاي داراي سطوح لغزشي متعدد هستند که در نتيجه وزش بادهاي از چند جهت حاصل شده اند . اين تپه ها عموما داراي يک برجستگي بلند در وسط و سه يا تعداد بيشتري بازوي شعاعي در اطراف هستند
تپه ها ي ماسه اي ساحلي پشت ساحل تشکيل مي شوند در اين مناطق باد به اندازه کافي وجود دارد همچنين بادهاي طوفاني با حرکتي مداوم وکافي براي انباشت ماسه ها در مکان مناسب موجود است a)رشته تپه هاي ساحلي عرضي :اين تپه ها موجدار وبدون گياه است و بيش از يک کيلومتر طول و حدود 30تا50 متر يا بيشتر ارتفاع دارند شيب آنها 30 تا34 درجه به طرف خشکي بوده وبا سرعت 30 متر در سال جابجا مي شوند . جاي که مقدار ماسه کاهش مي يابد تپه هاي عرضي به بارخانهاي کوچک تبديل مي شوند b)تپه هاي ماسه اي گياهدار : اين تپه ها رديف هاي با سطح موجدار يا صاف تشکيل ميدهند که به طور ممتد کشيده شده اند اما در جائي که پوشش گياهي تحليل رفته باشد به وسيله باد نامنظم پر از حفره ميشوند c)تپه هاي پارابوليک : اشکالي منفردند که بيش از5 تا 10 متر ارتفاع و 1تا2 کيلومتر طول دارند و در فرورفتگيهاي حاصل از تخريب گياهي و فرسايش بادي قرار مي گيرند
لسها : دو نوع لس در طبعيت وجود دارد يکي لس هاي واقعي است که از واکنش هاي يخچالي وحمل باد با رخساره قبل از يخچالي بدست مي آيد و ديگر لسهاي بياباني که منشاء آنها کاملا مشخص نيست . لسهاي يخچالي از قطعات کوارتز دار زمينهاي يخچالي حاصل و به وسيله جريانهاي رودخانهاي –يخچالي به طرف دشت هاي پائين حمل شده اند سپس به وسيله وزش بادهاي طوفاني به طرف بيرون از پهنه يخي حرکت کرده و رسوبات وسيعي را توليد ميکند . لس هاي بياباني : لسها در بيابانهاي ماسه اي پيدا نمي شوند اما بصورت قطعاتي نزديک حاشيه بيابانها يا بصورت صفحات نازک در محل هاي دور از بيابانها به وجود مي آيند. يخرفتهاي برفي : حمل برفهاي انباشته شده به وسيله بوران ، پديده خزش وپديده جهش صورت مي گيرد. پديده بوران يا تعليق آشفته مهمترين مکانيسم حمل برف را شامل مي شود ودر اين حال حرکت يخ بصورت يک آئروسل ميباشد

8ژئومورفولوژي

فرايندهاي سوم فرسايش يا عوامل حمل: رودخانه ها: حجمي از آب جاري که از يک آبراهه باز عبور مي کند رود ناميده مي شود. حرکت آب در آبراهه هاي باز تابع دو نيروي اصلي است، يکي نيروي جاذبه که سبب راندن آب به شيب پايين دست مي شود و نيروي اصطکاکي که بين مولکول هاي آب وجود دارد. علاوه بر اين نيروي ديگري بين آب و حواشي آبراهه برقرار است. اين دو نيروي کلي يعني جاذبه و اصطکاک سبب حرکت آب به پايين دست مي شود. رواناب حاصل از زهکشي حوضه همراه بار و نوع رسوبي که با خود به آبراهه رود خانه مي رساند يکي از متغيرهاي عمده اي است که در تعيين اندازه و ويژگي شکل آبراهه اهميت دارد. مورفولوژي رودخانه به عوامل مختلفي همچون مقدار تخليه، اندازه مواد در بستر و شيب دامنه اي دره که براي مثال با افزايش مقدار تخليه عمق و عرض بستر به راحتي افزايش مي يابد. همچنين ابعاد آبراهه به مقدار آبي که از داخل آن مي گذرد و ميزان تخليه آن ارتباط دارد. بار رسوبي که شامل بار معلق و بار بستر است نيز بر شکل آبراهه تأثير دارد بنابراين مسير براي حمل بار معلق آبراهه اي است که نسبتاً باريک و عميق باشد و اگر همين آبراهه قرار باشد بار بستر را حرکت دهد بايد پهن تر و کم عمق تر شود
انواع آبراهه ها: آبراهه ها را به صورت مستقيم، مئاندري يا بريده بريده در نظر مي گيرند. در واقع آبراهه هاي مستقيم نسبت به ساير آبراهه ها مانند انشعابي، بريده بريده و يا پيچ و خم دار از عموميت بيشتري برخوردار است. الف- آبراهه هاي مئاندري در هنگام تخليه زياد در آبراهه وقتي که سرعت جريان زياد است آب به سکوهاي کناري نيز مي رسد و درون آبراهه گرداب هاي چرخنده اي به وجود مي آيد که متعاقباً سبب افزايش و کاهش پي در پي جريان مي شود تحت اين شرايط جريان تندتر سبب فرسايش حوضچه ها و جريان کندتر روي برجستگي ها رسوبگذاري را ادامه مي دهد و نوسانات جانبي جريان نيز توسعه يافته سبب گسترش پيچ و خم رودخانه مي شود قطعاً وجود اغتشاشات و ناپايداري هاي جرياني براي تشکيل رودخانه هاي مئاندري ضروري است. ب- آبراهه هاي بريده بريده: به دو صورت ممکن است حاصل شود، وقتي که بستر در حال گسترش است نهشته هاي سدي از بار بستري در آن افزايش مي يابد، جريان منشعب مي شود و نمونه بريده بريده شکل مي گيرد. نوع ديگر آبراهه هاي بريده بريده با شيب تند جرياني همراه است. در اين حالت جريان زياد و قوي مقادير زيادي از بار بستر را به حرکت در مي آورد. به منظورحرکت دادن اين مواد آبراهه بايد وسيع، کم عمق و با شيب تند باشد تا بيشترين نيروي برشي را به بستر وارد کند. به اين ترتيب آبراهه هاي بريده بريده در دامنه ها و شيب هاي تند افزايش مي يابد پايداري آبراهه ها: چون آبراهه هاي آبرفتي از مواد رسوبي فرسايش پذيري تشکيل شده اند و فشار وارده به علت نيروي جرياني آب بيش از مقاومت رسوب هاي دربرگيرنده است لذا بستر و ديواره آبراهه به طور طبيعبي در طول زمان تغيير مي کند. بر اساس نمونه و بار رسوب که در تغييرات وپايداري آبراهه ها اثر دارند، چند نوع آبراهه داريم
نوع اول: در اين نوع، آبراهه با بار معلق در خطي مستقيم جريان دارد و پهناي آن تقريباً يکدست است بار آن کم و شامل ماسه و ريگ است مقدار شيب آن کم و آبراهه نسبتاً کم عرض و عميق است. اين نمونه از آبراهه ها در طبيعت نادرند. نوع دوم: در اين نمونه، آبراهه مستقيم است. داراي بار متوسط و خطالقعر پر پيچ و خمي است. اين نوع آبراهه نسبتاً ثابت و پايدار ولي بار درشت آنها کم است. رسوب در امتداد آبراهه به صورت سدهاي متناوب به حرکت در مي آيد. نوع سوم: اين نمونه با دو طرح آبراهه اي عرضه مي شود. نمونه اول آبراهه داراي بار معلق و پيچ و خم زياد است. اين آبراهه مقدار کمي بار درشت دارد. عرض آبراهه تقريباً يکدست است و سکوها ثابت هستند ولي مئاندر ممکن است آن را قطع کند. نمونه دوم آن جريان مئاندري را با پايداري کمتري نشان مي دهد. آبراهه ها با بار مختلط و بار بستر زياد و سکوها که داراي رسوب هاي با چسبندگي کم هستند و نسبت به آبراهه هاي داراي بار معلق پايداري کمتري دارند. بار رسوبي وسيع است و ذرات درشت بخش عمده اي از بار جريان را تشکيل مي دهد. بنابراين آبراهه وضع نسبتاً ناپايداري دارد. اما محل هاي جابجايي مئاندر و نقاط بريدگي دماغه اي و افتادگي بستر را مي توان در آن پيش بيني کرد. نوع چهارم: اين نمونه حد واسطي بين حالت هاي مئاندري و بريده بريده شدن رودخانه است. بار رسوبي زياد است و ماسه و ريگ و تخته سنگ ها، بخش مهم بار رسوبي را تشکيل مي دهند عرض آبراهه متغير است، شيب تند است، افتادگي بريدگي ها و خط القعرها و جابجايي مئاندر و فرسايش سکوها از مشخصات اين نوع به شمار مي آيد. نوع پنجم: اين آبراهه با بار بستري، نمونه مشخص آبراهه هاي سدي بريده بريده جرياني است. سدها و خط القعر در داخل آبراهه جابجا مي شوند. جريان هاي بريده بريده بيشتر در دشت ها و مخروط افکنه هاي آبرفتي ظاهر مي شوند. جريان هاي بريده جزيره اي در اين گروه است و کي از ثابت ترين نوع آبراهه هاست. بر خلاف آبراهه هاي پايدار آبراهه هايي يافت مي شوند که نا پايدار بوده و به طور مستمر به تغييرات خارجي مختلف نظير بار رسوبي يا مقدار تخليه واکنش نشان مي دهند اشکال تراکمي آبرفت رودخانه اي: 1-مخروط افکنه ها: در محيط هاي مختلفي ايجاد مي شوند. اين پديده به خصوص در نواحي خشک و نيمه خشک يا مناطقي با خشکي فصلي، يعني جايي که ميزان بالايي از رسوب وجود دارد و تجمع در آن صورت مي گيرد به وجود مي آيد. بخش فوقاني مخروط هاي آبرفتي عموماً داراي شيارهايي است و به دليل تهنشست ناگهاني در جريان هاي سيلابي جور شدگي ضعيف و آواري ها دانه درشت هستند که با دور شدن از منشأ دانه ريزتر و جورشده تر مي گردد. 2-کمربندهاي رسوبي: وقتي مکان تشکيل مخروط آبرفتي به اندازه کافي بزرگ و جادار باشد، ممکن است از کناره ها به يکديگر پيوسته و در طول منطقه پايکوهي، کمربندي رسوبي به وجود آورند. 3-پرشدگي دره ها: بيشتر دره ها شامل رسوباتي هستند که دره را پر مي کنند، اين رسوبات براثر فرسايش حاصل شده و به صورت پادگانه شکل گرفته اند و دشت هاي سيلابي را تشکيل مي دهند
الف- دشت سيلابي عبارت از سطحي آبرفتي است که با آبراهه در ارتباط است و غالباً از آب پوشيده مي شود. دشت سيلابي به سه طريق عمده تشکيل مي شود. يکي از راه ها افزايش عمودي و ديگري افزايش جانبي رسوبات مي باشد و راه سوم با تشکيل جزاير و ايجاد آبراهه هاي متروک به وجود مي آيد. ب- دلتاها در محل هايي که رودخانه ها با بار رسوبي بالا به توده هاي بزرگي از آب ساکن مي رسند از حرکت آنها کاسته شده در نتيجه دلتا تشکيل مي گردد و داراي سه واحد رسوبي اصلي مي باشند: a)لايه هاي قسمت فوقاني که از سيلت و ماسه هاي دشت سيلابي، رسوبات آلي مردابي و ماسه هاي پلاتفرمي تشکيل شده اند. b)لايه هاي قسمت جلويي شامل ماسه و سيلت درشت دانه با چينه بندي متقاطع که در قسمت شيب جلوي دلتا قرار دارند. c)لايه هاي قسمت زيرين که شامل رس هاي دور از ساحل و رسوبات سيلتي هستند در تحتاني ترين قسمت سراشيبي تشکيل يافته اند. دلتا را مي توان بر حسب شکل هندسي آن به دو نوع تقسيم کرد: يکي دلتاهايي که از قدرت تخريب پذيري بالا و ديگر آنهايي که از قدرت سازندگي بالا برخوردارند. مهمترين متغيرهايي که در اندازه دلتاها دخيل هستند عبارتند از تخليه، ميزان توليد رسوب، شيب رودخانه و علاوه بر اينها درجه حرارت نيز در اين امر مؤثر است

7ژئومورفولوژي

حرکت توده اي مواد: اين فرايند به جدا شدگي و حمل و نقل رو به پايين مواد خاکي و سنگي تحت تأثير نيروي جاذبه گفته مي شود. لغزش يا جريان توده اي مواد، به موقعيت آنها و نيروي جاذبه وابسته است. اما حرکت تودهاي مواد با حضور آب، يخ و هوا تشديد مي شود. خزش آرام رو به پايين خاک و خرده سنگ ها و همچنين حرکت سريع و لغزش هاي زمين در مقياس بزرگ و در مسافت هاي طولاني هر دو جزء حرکت توده اي مواد محسوب مي شوند.
تکتونيک ثقلي: ارتباط بين تخريب توده اي مواد و فعاليت هاي تکتونيکي نسبتا روشن است. از گسل ها به عنوان يک عامل تکتونيک ثقلي مي توان نام برد. مناظر ژئومورفولوژيکي با فعاليت هاي تکتونيک ثقلي، بسيار بزرگتر از مناظري هستند که معمولابازمين لغزها و ساير اشکال تخريبي توده اي مربوط مي شوند. رده بندي حرکت توده اي مواد: معمولا رده بندي زمين لغزهاو پديده حرکت توده اي مواد يابر اساس نوع حرکت آنها (لغزش،جريان وسنگيني مواد) يا براساس سرعت حرکت و مقدار آب (مواد سنگي به صورت خشک يا مواد زميني با نسبتهاي متغيير ازآب ويخ) صورت مي گيرد. البته در همه حال جاذبه عامل اصلي حرکت است. a.حرکت قائم: با عنوان جابجايي قائم دو نوع حرکت را مي توان مشخص کرد. يکي سقوط مواد خاکي از سطح صخره و ديگري فرو نشيني به دليل حرکت مواد تحت الارضي است. فرو نشيني يا فرورفتن زمين مثل ريزش سقف غارهاي زير زميني باعث ايجاد پستي و بلندي هاي به نام کارست مي شود. حالت ديگري از نشست زمين مي تواند نتيجه از دست دادن مايعات در مواد نفوذپذير باشد. b.حرکت جانبي: حرکت جانبي مواد تحت عنوان دو نوع حرکت يعني لغزش و پراکندگي مواد صورت مي گيرد. لغزش يک حرکت انتقالي است که معمولا در امتداد يک سطح افقي يا يک شيب ملايم اتفاق مي افتد و پديده پراکندگي مواد عبارت است از حرکت جانبي يک سري از تخته سنگ ها به شکلي که از يک مرکز دور شده اند.فرق بين پديده پراکندگي تخته سنگ ها و پديده لغزش مواد اين است که پديده پراکندگي شامل تعداد زيادي از تخته سنگ ها مي شود و در آن سطح لغزش مشخصي وجود ندارد. در اين دسته انواع خمش پذيري قرار دارد. طي اين پديده روي دامنه تپه ها پوششي از بخش هاي رسوبي حرکت مي کنند. در همين حال رسوبات طبقه زيرين اين پوشش نيز به طرف دره مي خزند. در يک منطقه خمش پذير دامنه تپه ها به عنوان محور تاقديس و خود دره ها در حکم محور ناوديس مطرح مي شوند.در حالت گسترش جانبي مواد در جهت دور از مرکز آن باعث ايجاد اشکال گرابن مي شود که تشخيص اين دو پديده خمش پذيري انحنايي و تغيير وضعي مشکل است. گسترش سريع مواد ممکن است درنتيجه عدم استحکام مواد بوسيله امواج لرزه اي صورت گيرد
. حرکت مورب: در اين حرکت مواد به سمت پايين شيب دامنه و در جهت دور شدن از نقطه اوليه صورت مي گيرد و وقتي آن را با حرکت جانبي مواد مقايسه مي کنيم، مشاهده مي کنيم که نيروهاي جاذبه به مقدار بسيار زيادتري در آن دخالت دارند. سه نوع حرکت تحت اين نوع طبقه بندي به عناوين خزشي، لغزشي و جرياني ديده مي شود که در آنها افزايش سرعت حرکت معمولا از نوع اول يعني خزش به طرف نوع جرياني وجود دارد. خزش حرکت رو به پايين مواد زمين است که به طور آرام و آهسته وغير قابل محسوس تحت تاثير نيروي جاذبه صورت مي گيرد.به طور نسبي وجود مقادير کم آب و يخ باعث خزش مي شود و خزش ها شامل : خزش خاک: که حرکت خاکها به صورت يک سيال چسبنده ياشکل پذير است و بيشترين حرکت در قسمت هاي نزديک به سطح خاک صورت مي گيرد. خزش سنگي عبارت است از حرکت سنگ روي سنگ. اگر يک قطعه سنگ روي يک سطح درزه دار يا يک لايه شيب دار قرار بگيرد در اين صورت حرکت سنگ بر اثر انقباض و انبساط سنگ و بر اثر گرما يا سرما حاصل مي شود. پديده لغزش: لغزش مواد آواري و لغزش و جابجايي خاک عبارتند از جدائي مواد زميني در طول سطح لايه بندي ياپيشاني هوازده يا هر ناحيه کم مقاومت دامنه اي که با لغزش هاي بعدي توده اي مواد به سمت پايين دامنه همراه است. حرکت جرياني: در تمام انواع حرکت توده اي که قبلا بيان شد، آب، هوا و يخ نقش کوچک يا متوسطي ايفا ميکند. اما در جريان مورب عامل به حرکت درآورنده نقش خيلي مهمي دارد. و از انواع اين نوع حرکت مي توان به يخچال سنگي و سولي فلوکسيون (حرکت خاک محتوي آب حاصل از ذوب يخ) و همچنين ژلي فلوکسيون هنگامي اتفاق مي افتد که اشباع خاک از آب کامل باشد و جريان هاي گلي نتيجه وجود مقدار زيادي آب است و اين جريانها نياز به سه شرط دارد: 1-پوششي از خاک واريزه اي يا دره گوه اي شکل پر شده از مواد واريزه اي 2-شيب تند دامنه 3-رطوبت کافي براي به جريان درآمدن خاک بهمن هاي سنگي به حرکت توده اي مواد با سرعت هاي بالا گفته مي شود موقعيت حرکت توده اي حرکت توده اي براثر نيروي جاذبه در هر جايي مي تواند رخ دهد. اما عمده ترين محل هاي حدوث آن محل هاي با برجستگي هاي زياد، محل هاي با سنگ هاي خرد شده، محيط هاي با بارش فراوان و فعاليت تکتونيکي است. در يک ناحيه معين حرکت توده اي مواد مي تواند با تنوع ساختماني و سنگ شناسي مرتبط باشد.براي مثال رخنمون هاي شيستي از رخنمون هاي ماسه سنگي براي اين پديده مستعدتر هستند. لايه هاي سنگي که به سمت صخره شيب دارند نسبت به لايه هايي که به داخل صخره شيب دارند براي اين پديده مناسبترند. هوازدگي و خصوصيات سنگ از عوامل مهم در تعيين فرکانس و نوع حرکت توده اي مواد مي باشد. دورگين در سال 1977، چهار مرحله هوازدگي را مطرح مي کند: 1-مرحله اي که سنگ سالم بوده و هيچ گونه آثار تجزيه اي در آن ديده نمي شود. اين سنگ ها بيشتر در معرض فروافتادگي و لغزش هاي سنگي هستند. 2-مرحله اي که بخش هاي سطحي سنگ تجزيه شده ولي مغزه آن هنوز سالم است. اين مرحله با ريزش و سقوط بهمن وار خرده سنگ ها مشخص مي شود. 3-مرحله اي که هوازدگي منجر به فساد سنگ شده و آن را به قطعات ريز تقسيم مي کند که جريانهاي واريزه اي را در اين مرحله مشاهده مي کنيم. 4-هوازدگي منجر به ايجاد موادي مي شود که با سنگ اصلي از نظر ماهيت مغايرت دارد که حرکت هاي توده اي بيشتر در اين نواحي ديده مي شود.
دلايل حرکت توده اي مواد اول: عواملي که در افزايش نيروهاي برشي موثر باشند، که از اين جمله مي توان به جابجايي تکيه گاه جانبي(فرسايش بر اثر رودخانه ويخچال، عمل امواج، هوازدگي، لغزش يا گسل خوردگي)، اضافه شدن بار دامنه اي (افزايش وزن بر اثر بارندگي،برف، پوشش گياهي، تجمع مواد واريزه اي در پاي دامنه)، جابجايي لايه هاي تحتاني که نقش تکيه گاهي دارند(انحلال در عمق و کارهاي معدني و کم شدن لايه هاي تحتاني رسوبي). دوم: عواملي که منجر به تقليل مقاومت برشي مي شوند که از اين جمله مي توان به هوازدگي و ديگر واکنش هاي فيزيکوشيميايي، تغييرات در نيروهاي موجود در بين دانه ها، تغييرات در ساختمان(شکاف
برداشتن شيل ها و وارفتگي ساختمان لس ها) و حفاري زمين توسط حيوانات و يا فساد ريشه گياهان شيب هاي دامنه اي و فرسايش آنها: در ساده ترين حالت ما مي توانيم سه نوع شيب را در نظر بگيريم که عبارتند از شيب مستقيم و شيب مقعر و شيب محدب فرايندهاي فرسايشي متنوعند از آن جمله مي توان به خزش، جريانات سطحي، ريزش باران و فرسايش شياري اشاره کرد. الف- خزش در مناطق معتدل، مرطوب و همراه با پوشش گياهي مناسب پديده خزش خاک پنج تا ده برابر با اهميت تر از فرسايش سطحي (فرسايش ورقه اي) است. در مقابل در مناطق کم پوشش حاره اي يا در ساوان و مناطق نيمه خشک فرسايش ورقه اي همراه با ريزش خاک ها پنج تا ده برابر از پديده خزش خاک سبب جابجايي رسوبات مي شود. از عواملي که ميزان خزش را تعيين مي کنند مي توان به تحرک حيوانات روي سطح شيب دار، موقعيت قطعات با توجه به تراکم پوشش گياهي، خواص فيزيکي و شيميايي مواد متشکله سطح زمين و تغييرات آب و هوايي اشاره کرد. ب- جريان سطحي نزولات جوي هنگامي مي توانند در سطح شروع به حرکت کنند که ميزان آن از حد اکثر مقداري که آب مي تواند به درون خاک نفوذ کند بيشتر باشد و سرعت حرکت آب به شيب سطح ، ضخامت لايه آبدار، ناهمواري سطح وابسته است. در ابتدا ميزان نفوذ آب به درون خاک بسيار بالا است اما بعد از 15 دقيقه شدت نفوذ در خاک به تدريج کاهش پيدا مي کند تا جايي که نفوذ قطع و آب شروع به جاري شدن مي کند و چهره دامنه را تغيير مي دهد. ج- برخورد قطرات باران اصابت باران در سطح شيب داري که به وسيله گياهان پوشيده نشده است مي تواند عامل فرساينده مهمي به شمار رود و تجمع آب بر روي سطح شيبدار همراه با اصابت قطرات باران سبب مي شود تا ذرات رسوب براي حرکت توسط آب جاري آماده شوند. د- فرسايش شياري شيارها يا مجاري کوچک باعث نوع ديگري از فرسايش سطحي بر روي شيب ها به ويژه شيب هاي با پوشش گياهي ناچيز مي شود. ه- جريان بين لايه اي در مناطقي با نفوذ پذيري بالا و پوشش گياهي متراکم جريانات مي تواند از سطحي به تحت الارضي تغيير کند و مطلوب ترين نواحي براي جريان بين لايه اي در قاعده شيب ها که رطوبت بيشتري دارد ويا در فرو رفتگيها يا فضاهاي خالي توپوگرافي که خطوط جريانات سطحي در آنجا با يکديگر تلاقي مي کنند و در مناطقي با پوشش خاکي کم ضخامت مي باشد

Monday, June 13, 2005

6ژئومورفولوژي

فرايند هاي ژئومورفولوژي اقليمي: در سطح زمين فرايند هاي مختلفي از فرسايش و رسوبگذاري موثرند. اين فرايند ها ممکن است اشکال برجستگي هاي موجود را تغيير دهند يا برجستگي هاي تازه اي ايجاد کنند. در اين مبحث فرايند هاي اصلي توضيح داده شده اند.
هوازدگي: اين پديده در حد فاصل زمين و کره جو ايجاد مي شود. در اين شرايط کاني ها در مجاورت اتمسفر، هيدروسفرو بيوسفر قرار مي گيرند. اين امر تغييراتي در حالتهاي تخريبي يا پلاستيکي آنها ايجاد کرده وسبب افزايش حجم و کم شدن وزن مخصوص و اندازه ذرات آنها مي شود و در نتيجه به پيدايش کاني هاي جديدي که در اين شرايط داراي پايداري بيشتري نسبت به کاني هاي اوليه هستند منجر مي شود. - هوازدگي فيزيکي: اين نوع از هوازدگي شامل تنش هاي زمين شناسي، فشارهاي همه جانبه تکتونيکي، تنش هاي ناشي از تابش خورشيد و يخ زدن سريع آب مي باشد. تنش هاي زمين شناسي وقتي به وجود مي آيند که سنگ هاي کريستالي(مثل گرانيت ها و مرمرها) متبلور شوند ياتبلور دوباره يابند يا سنگ هاي رسوبي (مثل ماسه سنگ هاي توده اي سست وبه هم پيوسته، آرکوزها و آهک ها) تحت فشار هاي همه جانبه تکتونيکي زياد يا تحت فشار فوق العاده لايه هاي بالايي پديده دياژنزياسنگ شدگي را تحمل کنند. فرسايش سطحي و کم شدن بار باعث کم شدن فشار بر آن و باعث ايجاد شبکه اي از درزها و ترک ها مي شود. گراديانهاي حرارتي نيز باعث انبساط خطي و توده اي سنگ ها مي شود. تنش هاي به وجود آمده، بر اثر رشد بلورها در هوازدگي عمدتا دو منبع دارد. يکي بلورهاي يخ و ديگري بلورهاي نمک. همچنين تنش هاي بيولوژيکي که هوازدگي فيزيکي را افزايش مي دهند در دو دسته اصلي گياهي وجانوري مي باشند که شامل کرم ها و گل سنگ مي باشد. - هوازدگي شيميايي: مکانيسم هوازدگي شيميايي نمايانگر ترکيب پيچيده اي از واکنش هاي شيميايي است. قابليت حلاليت کاني هاي مورد نظر به مقدار تفکيک يونهايH+ وOH- در آب بستگي دارد،که با ميزان PH نشان داده مي شود. يونهاي H+ کوچک هستند و بار الکتريکي زيادي دارند و براي رخنه کردن در شبکه کاني ها و خارج کردن کاتيون ها مناسبند. به اين واکنش که بين کاتيون ها و يونهاي OH- صورت مي گيرد اصطلاحا"هيدروليز" گويند. همچنين آب مي تواند توسط پديده آبگيري ، داخل شبکه کانيها شود و اين پديده راه را براي هوازدگي به وسيله اکسيداسيون و کربنا سيون هموار مي کند. طي عمل اکسيداسيون عناصر الکترونهاي خود را به يون اکسيژن موجود در محلول واگذار مي کنند. کربني شدن بر اثر عمل اسيد کربنيک بر روي کلسيت حادث مي شود. سرعت هوازدگي با عواملي همچون ميزان آب واردشده به توده هوازده و آبي که از آن خارج مي گردد، ترکيب شيميايي آب، مواد آلي يا ارگانيک تنظيم مي گردد. افزايش درجه حرارت به ميزان 10 درجه سرعت واکنش هاي شيميايي را دو برابر مي کند. در مناطق خشک که آب بر اساس خاصيت موئينگي به طرف بالا حرکت مي کند و در نقاطي با شرايط آب اشباعي مونت موريونيت، ايليت و کلريت محصولات رسي حاصل از تجزيه را تشکيل مي دهند و در مناطق مرطوب با شرايطي همچون زهکشي خوب، شستشوي شديد و فراواني پوشش گياهي، سبب هوازدگي عمقي و گسترده مي شود و اين امر منجر به توليدکائولينيت شده و يا در مناطق استوائي گيبسيت و گوتيت حاصل مي شود. تعادل شيميايي، در حالتي که درجه حلاليت بالا و جريان آب آهسته است به دست مي آيد و سرعت هوازدگي توسط ميزان حلاليت مواد کنترل مي شود.در حالتي که درجه حلاليت پايين و جريان آب تند است، سرعت هوازدگي بوسيله شدت جريان و سرعت انحلال آن کنترل مي شود. هوازدگي شيميايي سه نوع محصول راتوليد مي کند که عبارتند از: 1-محلول هايي از سديم، پتاسيم، منيزيم، کلسيم، استرانسيم و غيره. به همراه مقداري سيليس به ويژه در مناطق مرطوب استوائي که درياچه ها و درياها را پر مي کنند، به صورت ماسه سنگ، دولوميت و ديگر سنگ هاي رسوبي شيميايي مجددا رسوب مي کنند. 2-رس هاو هيدروسيليکا تهاي آلومين به شکل ورقه هاي ظريف و ريزبلوري که عمدتا از هوازدگي فلدسپاتها و کاني هاي فرومنيزين حاصل شده اند. اين رس ها توليد کننده بخش عظيمي از شيل ها و ديگر سنگ هاي رسي هستند. 3-باقي مانده مواد که عمدتا شامل سيليس، فلدسپاتها و ميکاي تجزيه نشده همراه با مقدار کمي از کاني هاي سنگين است. اين مواد عمدتا شامل ماسه سنگ ها و ديگر سنگ هاي تخريبي هستند و هوازدگي به ندرت به تجزيه کامل آنها منتهي مي شود هوازدگي بيو شيميايي: اين پديده در تمام مناطق هوازده وجود دارد و سري پيچيده اي از فرايندهاي بيوشيميايي را توليد مي کند که شامل تبادل کاتيونها با ريشه، ايجاد محلول هاي کاذب کلوئيدي وانحلال به وسيله ترشحات ريشه و توليد اسيد هاي آلي است.بدين معني که شدت هوازدگي بر اثر مجموعه اسيد هاي ضعيف مي تواند تا 10 برابر نسبت به آب خالص افزايش يابد. اسيد استيک، اسيد اسپارتيک، اسيد سيتريک و تارتاريک شدت هوازدگي را تا 100 برابر نسبت به آب خالص بالا مي برند. اسيدهاي هوميک(مانندC40H24O12) در پديده کلاته شدن فعاليت مي کنند و سيليکاتها به ويژه آمفيبولها را تجزيه مي کنند. خصوصا اسيدهاي فوليک(يعني اسيدهاي هوميک مشتق از خاک برگ و زغال سنگ نارس) از عوامل مهم هوازدگي به شمار مي روند.همچنين اسيدهاي توليد شده توسط باکتري ها(براي مثال: اسيد لاکتيک، اسيداستيک،اسيد اگزاليک2(CoOH) و اسيد گلوکونيت) در امر هوازدگي موثرند. اين اسيدها به عنوان زيادي از کاني ها مثل کربناتهاي منيزيم و سيليکاتهاي Ca,Mg و فلدسپاتها و کائولينيت حمله ور مي شوند. اما سيليکاتهاي غني از آلومينيم تحت تاثير اين اسيدها قرار نمي گيرند

5ژئومورفولوژي

مناطق حاره اي خشک و مرطوب: فرايند هوازدگي در اين مناطق بيشتر شيميايي است و متوسط نيمرخ هاي هوازدگي زمين بين 25 متر در نواحي مرطوب و 6 متر در بخش هاي خشک تر است. فرايند هوازدگي شيميايي بيشتر در مناطقي است که نوسان هاي فصلي سطح آب به نحو غير قابل پيش بيني بالا مي آيد وسپس به آرامي فرو مي نشيند. نوسان سطح آب امکان مي دهد که موادمحلول در آبها بر اثر مهاجرت در منطقه غرقابي جابجا شوند. ضخامت محلي پديده هوازدگي تحت تاثير عواملي همچون نوع سنگ که به طور عادي در ماسه سنگها در حدود 100 متر و براي سنگ هاي آذرين و دگرگوني 30 متر است و تخلخل سنگ ها نيز به سهولت نوسان هاي سطح آب مي شود عاملي همچون درز و شکاف سنگها نيز کارهوازدگي را تسهيل مي کند و ميزان بارندگي نقش عمده اي درحداکثر افزايش عمق پديده هوازدگي دارد. عوارض توپوگرافي به مقدار زياد در تنظيم و گسترش جريانهاي سطحي آب موثر است. در مناطق مرطوب تر عميق ترين فرسايش و هوازدگي،غالبا در زير آبراهه هاي فصلي کوچکي قرار دارند که داراي شيب کمي است. درحالي که در زير جريانهاي پهن رودخانه اي که ذرات ريز سطح آن راپوشانده اند، عمق هوازدگي کمتر است. از چهره هاي ژئومورفيکي آن مي توان به شيب هاي نامنظم و غير يکنواخت،واريزه هاي درشت بصورت موازي هم قرار دارند. يکي از آثار مشخص ژئومورفيکي در مناطق حاره اي خشک_ مرطوب و نيمه خشک ايجاد قشر هاي سخت شده دوري کراست هاست. پديده تشکيل قشر سخت، به طور ثانوي، در کناره هاي دره و در ترازهاي پست تر توپوگرافي ظاهر مي شود. ترکيب دوري کراستها از نظر نسبت مواد تشکيل دهنده آنها مانند آلومينيم، آهن، سيليس و کلسيم فرق دارد وشامل 4 نوع مي باشد:
بوکسيت: بوکسيت بيشتر روي سنگ هاي غني شده از آلومينيم يا آهن کم(مانند فيليت ها و سنگ هاي آذرين قليايي) توسعه دارد. تشکيل آن مستلزم وجود زهکشي خوب در زمين و شستشوي زياد مواد قليايي است و در جايي گسترش مي يابد که مقدار بارندگي آن بين 1200تا 1500 ميلي متر در سال است و قابليت جابجايي مقدار زيادي از يونهاي آهن را دارا مي باشد. 1-لاتريت: اين ماده با آهن فراوان از نظر ژئومورفولوژيکي يکي از مهمترين قشر هاي سخت شده سطحي است و در مقايسه با قشر هاي آهن دار مناطق نيمه خشک در شرايط آب و هوايي با بارندگي بيش از 1000 ميلي متر بر روي سنگ هاي اسيدي و بيش از 1200 ميلي متر بر روي سنگ هاي قليايي تکامل پيدا مي کند. لاتريت به طور گسترده به ندرت وجود دارد، بر عکس به طور محلي در موقعيت هايي همچون سطوح مرتفع موج دار در تپه ها، روي تخته سنگ هاي ساحلي روباز و سکوهاي کناره دره ها همچنين دامنه تپه ها و دشت سرها تجمع واريزه هاي لاتريتي است که دوباره سيماني شده اند. 2-سيلکريت: تراکمي غني از سيليس است(95 درصد) که در بالاي قسمت سطوح کائوليني شده رخنمون دارد و در داخل بخش هوازده تشکيل شد که بيش از 3 متر ضخامت دارد و با مقاومت بسيار زياد داراي ساختمان منشوري شکل است. 4- کالکريت: با اينکه کالکريت در شرايط خشک و نيمه خشک تشکيل مي شود ولي شايد در گروه بالا نيز بتوان جاي داد. کالکريت ها لايه هاي غني نازکي از کربنات کلسيم (80 درصد) مي باشد که از رشد و انعقاد گره هاي کوچک کربناته در خاک تشکيل مي شود. - مناطق خشک و نيمه خشک: عمل يخچال ها در اين محيط متوسط تا حداقل است و هوازدگي مکانيکي و تخريب شيميايي در آن حداقل تا متوسط مي باشد، ولي فرايند هاي جرياني در آن به حداکثر مي رسد. عمل باد نيز در ناحيه متوسط تا حداکثر است. نواحي داراي اقليم گرم و خشک و نيمه خشک و مناطق مرطوب و خشک با تابستانهاي گرم و زمستانهاي سردبيش از 33 درصد از سطح زمين را پوشش مي دهند. از لحاظ اشکال ژئومورفيکي شامل: 1-جبهه هاي کوهستاني که اغلب بوسيله آبراهه هاي فعلي به طور موقت قطعه قطعه شده اند. 2-دشت سرها (سطوحي با زاويه کمتراز 4 درجه) که به صورت صفحه اي سنگ بستر را در برمي گيرند و آن را از شيب دامنه جدا مي کنند و نيز از قلوه سنگها پوشيده شده اند(سطحي از سنگ بستر که با آبرفت ها پوشيده شده است.) 3-پلايا ها: نقاط مسطح پوشيده از رسوب هاي دانه ريزبا درياچه هاي موقتي که متعلق به حوضه هاي بياباني و کويري بسته مي باشند. 4-کوه ها وسطوح بلند و مرتفعي که توسط دره ها به بخش هاي کوچکتر تقسيم شده اند. اين عوارض همه اشکال ناهمواري ها ي نواحي خشک نيستند ولي شامل آن دسته از اشکالي اندکه در کويرها وبيابانها بصورت مشخص تر يافت مي شوند. 5-اينسلبرگها: برآمدگي هاي سطح دشت سرها و دشت گون ها هستند. اينسلبرگ ها روي پهنه وسيعي از رخنمون هاي مقاوم پديد مي آيند که عمده ترين آنها گرانيت ها، گنايس ها، سينيت ها و سنگ هاي ديابازي هستند که به دو گروه اينسلبرگهاي گنبدي و تورها تقسيم مي شوند. تورها شامل توده اي از سنگ ها و قطعه سنگ هاي کوچکتري هستند که روي هم قرار گرفته اند.
مناطق سرد: سيستم شکل زايي نواحي سرد بر اساس يک حد آستانه اي خاص طبقه بندي مي شود. اگر برف در زمستان ببارد و در تابستان ذوب شود پس فرايندهاي مجاور يخچالي در منطقه وجود دارد. اگر بارش برف در زمستان زياد باشد و در تابستان ذوب نگردد، در نتيجه يخچالها در اين مناطق تشکيل مي شود. 1-سيستم مجاور يخچالي: در اين نواحي يخ مي تواند به دو صورت سبب تغيير شکل ناهمواريها شود،اولين حالت وجود زمينهاي پرمافراست ، يعني زمينهايي که به طور دائم در زمستان و تابستان داراي دماي زير صفر درجه سانتي گراد هستند. دومين حالت مربوط به يخبندان و ذوب يخ به طور سالانه وبر اساس دوره هاي کوتاه مدت است. "پينگوها " برآمدگي هاي ناشي از افزايش حجم قطعه يخ هاي تفکيک شده مي باشد که بالا آمدن زمين را به همراه دارند. پديده آب شدن يخ سبب فرو نشيني زمين مي گردد و عمومي ترين شکل اين پديده تشکيل درياچه هاي حاصل از ذوب يخ مي باشد. پديده"ژلي فلکسيون" جريان قطعات سنگ طي ذوب يخ در تابستان است که رسوبات تخريبي داراي زاويه 1تا 3 درجه هستند و سطح وسيعي به وسعت چندين کيلومتر مربع را مي پوشانند. 2-سيستم يخچالي: از عوامل مناسب براي تشکيل يخچالها بارش زياد برف و درجه حرارت پايين در تابستان مي باشد. فرسايش و هوازدگي به صورت يخبندان شديد و تخريب مکانيکي نيز به طور متوسط ظاهر مي شود ولي تخريب شيميايي در آن بسيار کم است. اساسي ترين حالت سطوح يخي، گنبد هاي محدبي شکل است که در مقياس قاره اي ممکن است، ارتفاع آن به 4 هزار متر نيز برسد. از اشکال ديگرمي توان به سکو هاي يخي که بر اثر لايه هاي شناور يخ به وجود آمده اند، اشاره کرد. سطوح سايشي، اسکرها و تيل ها از چهره هاي ژئومورفيکي يخچالي مي باشند.

Saturday, June 11, 2005

4ژئومورفولوژی

ژئومورفولوژي اقليمي مقدمه: دخالت اقليم در پيدايش ناهمواري از برخورد بين کره سنگي و کره هوا نتيجه مي شود. نحوه دخالت اقليم چه در زمينه هوازدگي و چه در ارتباط با تاثير مکانيکي فرايندهاي شکل زائي، در سطح خشکي ها بسيار متغيير مي باشد. دخالت مستقيم اقليم در پيدايش ناهمواري ها در مناطقي که فعاليت هاي کنترل نشده انسان باعث رخنمون يافتن فراوان سنگ ها مي شود و يا در مناطقي که بر اثر کم آبي يا سرماي شديد غالبا عاري از پوشش گياهي مي باشد، سازندهاي سطحي کم ضخامت و غالبا پراکنده که ازلحاظ خاکشناسي تحول کافي نيافته اند ظاهر مي شود. ژئومورفولوژي اقليمي ناهمواريها را در ارتباط با آب و هوا بررسي مي کند و دنباله ژئومورفولوژي ديناميکي است، زيرا ژئومورفولوژي ديناميکي تضاد عملکرد پديده هاي را در سطح زمين مطالعه مي کند که بين عوامل و فرايند هاي فرسايش حاصل شده اند. به عبارت ديگر ويژگي هاي ساخت يک ناهمواري از طريق عوامل مختلف يک سيستم شکل زائي تجزيه و تحليل مي شود. ژئومورفولوژي اقليمي به نحوي چهره ظاهري ناهمواري را بررسي مي کند در حالي که ژئومورفولوژي ساختماني استخوان بندي ناهمواري را در ارتباط با اهميت نسبي و نظم و ترتيب توده هاي از سنگ را مطالعه مي نمايد که در برابر فرسايش مقاومت هاي متفاوتي دارند. در اين بحث بعد از تجزيه وتحليل ارتباط ناهمواري با اقليم، جغرافياي اين ناهمواريها در محدوده هاي بزرگ اقليمي در سطح دنيا مطالعه خواهدشد. اين مطالعات به ما امکان مي دهد تا ارتباط کامل اين پديده را بامحيط هاي کنوني زيست اقليمي ارزيابي کنيم.
- نحوه دخالت اقليم: دخالت اقليم در پيدايش ناهمواري از برخوردبين سنگ کره و هوا کره نتيجه مي شود و نحوه دخالت اقليم چه در زمينه هوازدگي و چه در ارتباط با تاثير مکانيکي فرايندهاي شکل زائي در سطح خشکي ها بسيار متغيير مي باشند. - دخالت مستقيم اقليم: در مناطقي که فعاليت هاي انسان باعث رخنمون يافتن سنگ ها مي شوند، دخالت مستقيم اقليم ظاهر مي شود و يا مناطقي که بر اثر کم آبي ياسرماي بسيار زياد غالبا عاري از پوشش گياهي مي باشند، بدين صورت که در نواحي گرم کم آب، به دليل بزرگي قطرات و سرعت سقوط آنها و برخورد به مواد سست سطوح عريان فرسايش سيلابي بسيار شديد وقابل توجه است تناوب فعاليت واثر سريع آبهاي جاري مظهر ديگري از نقش مستقيم اقليم است. در بيابانهاي سرد بارش هاي برف به شکل يخ متمرکز مي شوند و ذوب يخ باعث ايجاد جويبارها مي شود ولي شکل زايي با آنچه در بيابان هاي گرم گفته شد فرق دارد، زيرا ذوب يخ تدريجي است. يکي ديگر از مظاهر مهم جوي باد است که درصورت عريان بودن زمين از شرايط مناسبي براي فعاليت هاي سايشي برخوردار ست. - دخالت غير مستقيم اقليم: هنگامي که پوششي از گياه يا خاک بين سنگ کره و هوا کره قرار گيرد، چگونگي دخالت اقليم در شکل زايي، بسيار پيچيده تر خواهد بود. در اين مناطق گياهان براي تامين اعمال حياتي خودمانند: تنفس، تعريق و تغذيه قسمت زيادي از حرارت را جذب مي کنند و سهم انرژي که به زمين مي رسد گاهي تا3/1 کاهش مي يابد. همچنين گياهان تغييراتي را در زمينه دخالت آب به وجود مي آورند، بدين صورت که لايه حفاظتي کم و بيش ضخيمي را در برابر قطرات باران تشکيل مي دهندوخاک را در برابر فرسايش باراني حفاظت مي کنند و از خزان برگ ها در جنگل ها، لايه هايي تشکيل مي شوند که اثر حفاظتي را افزايش مي دهند. اشکال مورفوژنيک در زمين و مناطق شکل زائي اقليمي اصلي ترين مسئله در ارتباط با تاثير ژئومورفولوژي اقليمي، اين است که هر شرايط اقليمي مشخصي مي تواند درطول زمان اشکال خاصي از ناهمواري را بوجود آورد. مناطق شکل زائي اقليمي پهنه هاي وسيعي درزمين هستند که تحت تاثير ويژگيهاي اصلي فرايندهاي اقليمي مانند هوازدگي، فعاليت يخچال، حرکت هاي توده اي، فعاليت هاي آبرفتي و بادي مي باشند و تقسيم بندي ژئومورفولوژي زمين بايد بر اساس سه عامل اساسي يعني درجه حرارت، بارش و تغييرات فصلي استوار باشد. اولين گروه از مناطق ژئومورفيکي شامل: نواحي يخچالي، کم آب و استوايي مرطوب است. اين نواحي تحت تاثير فرايند هاي فصلي نيستند و عموما از فرسايش متوسط تا کم يا از فرسايش اتفاقي و غير معمول برخوردار مي شوند. دومين گروه از اين نواحي شامل: نواحي استوايي با تناوب دوره هاي خشک و مرطوب، نواحي قاره اي خشک، نواحي مرطوب عرض هاي مياني و نواحي حاشيه يخچالي اند. در اين مناطق فرايند هايي حاکمند که اثر فصول در آنها به وضوح ديده مي شود. اين فعاليت ها تغييرات قابل توجه محلي را سبب مي شوند و در مجموع با تغييرات جهاني آب و هوايي همگامي دارند.همچنين اين گروه خود به دو ناحيه تقسيم مي شود. a.مناطق آب و هوايي گرمتر: مانند مناطق استوايي_ با تناوب خشک _ مرطوب و مناطق نيمه خشک. b.مناطق حاره اي مرطوب: مناطق مرطوب استوائي با تغييرات درجه حرارت سالانه پايين تر از 10 درجه سانتي گراد و معمولا 1 تا 2 ماه بارندگي کمتر از 50 ميلي متر مشخص مي شود. عمق تخريب شيميايي معمولا در نواحي مرطوب استوائي زياد است و هيچ صخره سنگي در اين محيط ها ظاهر نمي شودو بيانگر اين مطلب است که شدت تجزيه به طور قابل ملاحظه اي سريعتر از حمل و نقل است که دلائل آن بدين ترتيب است: 1-قابليلت نفوذ زياد آب (بيش از 90 درصد در محل) به دليل پوشش گياهي فراوان، حتي در شيب هاي 70 درجه در رطوبت بالا و زمان طولاني منجر به اشباع کامل خاک مي شود. 2-بالا بودن سطح زمين و درجه حرارت خاک، که طبق قانون دانت هوف به ازاي افزايش هر10 درجه حرارت ميزان واکنش شيميايي5/2 برابر مقدار اوليه مي شود. 3-به علت افزايش شدت واکنش بيوشيميايي که بر اثر تجزيه هوموس مقدار CO2 خاک به 5 برابر مقدار آن در خاک هاي نواحي متعدل مي رسد و باعث تشديد شرايط اسيدي و عمل واکنش شيميايي بر روي سنگ مادر مي شود. 4-يکي ازآثار مهم تشديد واکنش شيميايي توليد موادفراوان قابل شستشو از جمله کوارتز است که خرده سنگهاي ماسه اي به ضخامت تقريبي دومتر زير پوشش هوموسي در جنگل هاي باراني ايجاد مي شود که سبب ناپايداري درختان تنومند مي شود. همچنين خاصيت اسيدي موجود در آب همراه با تجزيه هوموس باعث تحرک زياد اکسيدهاي آهن و رسوب ورقه اي آهن در لايه هاي تخريب يافته مي شود. يکي ديگر از انواع هوازدگي شيميايي در نواحي استوايي شستشوي سيليس از کاني هاي سيليکاته مي باشد. در شيب هاي مناطق حاره اي تراکم پوشش گياهي سبب کاهش حرکت خزش مي گردد. مگر وقتي که عواملي مانند باران تند يا زلزله و عواملي مانند سنگيني بار شيب حتي بر اثر افزايش بار پوشش گياهي بر آن اثر بگذارند. در مناطق مرطوب حاره با وجودي که پوشش گياهي مانع جريان سطحي آبها مي شود، تراکم زهکشي نسبت به زمين هاي معتدله مرطوب بيشتر است. حمل بار جامد رودخانه اي در مناطق مرطوب حاره اي در طي زمان کوتاه و هنگام تخليه افزايش مي يابد، يعني2 درصد افزايش تخليه سبب جابجايي بيش از 50 درصد کل بار جامد مي شود. رودخانه هاي مناطق مرطوب حاره اي غالبا فاقد ذرات درشت هستند. که در فقدان ذرات درشت هوازدگي شيميايي بسيار موثر است. همچنين در اين مناطق تغييرات عمق رودخانه از عرض آن سريعتر است، چون وجود پوشش گياهي و رس فراوان مانع از گسترش عرضي آبراهه مي شوند، ولي در پايين دست رود در مناطق مرطوب حاره اي با افزايش مقدار تخليه کمي بيش از محيط هاي مرطوب است. از چهره هاي ژئومورفيکي منطقه اي مي توان به رودخانه هاي کم شيب، وسيع و حوضه هاي سيلابي آن با چندين کيلومتر وسعت که پستي و بلنديهايي دارد، اشاره کرد و رودخانه ها کناره هاي پرشيبي(حدود40 درصد) دارند و عموما به وسيله پوشش گياهي فشرده اي تثبيت شده اند.

3ژئومورفولوژی

رابطه ژئومورفولوژي با زمين شناسي و ژئوفيزيک داده هاي مربوط به ساختار و ديناميک پوسته زمين که از مطالعات ژئوفيزيکي و زمين شناسي به دست مي آيند از عوامل اساسي درمطالعات ژئومورفولوژي به شمار مي روند. بدين جهت در علم ژئومورفولوژي براي تفسير بسياري ازپديده ها ناگزير هستيم که داده ها و دست آوردهاي علم زمين شناسي و ژئوفيزيک را مورد استفاده قرار دهيم. براي اينکه روابط بين اين علوم واضح تر بيان شود در ابتدا به نحوه استفاده از داده هاي ژئوفيزيک و زمين شناسي در ژئومورفولوژي اشاره مي کنيم: - نقش داده هاي ژئوفيزيک: a. محاسبات تغيير شکل هاي کنوني، که بوسيله تراز گيري هاي دقيق و مکرر در مطالعات تکتو ديناميک و عوامل مورفوديناميک مورد استفاده مي باشد. b. استفاده از داده هاي مربوط به عدم تعادل، نظير آنومالي هاي منفي و مثبت، ضرب شدت جاذبه زمين، که معمولا به طور غير مستقيم انجام مي گيرد، زيرا اين آنومالي ها هميشه با تکتوديناميک هاي موثر مطابقت نمي کنند. c. در مورد شناخت پوسته زمين، ضخامت يخچالها، سازندهاي آبرفتي و... به روش هاي ژئوفيزيک، داده هايي فراهم مي آيد که در ژئومورفولوژي مورد استفاده قرار ميگيرد. - نقش داده هاي زمين شناسي: a. اطلاعاتي که درارتباط با نحوه استقرار سنگ ها و برقراري تعادل در آنها به دست مي آيد و ناشي از ايجاد تعادل در اثر تکتونيک است . همچنين اطلاعاتي که از ليتولوژي حاصل مي شود در مطالعات ژئومورفولوژي اهميت فراوان دارند. b. داده هايي که در قلمرو بازشناسي ديناميک زمين، از مطالعات زمين شناسي در شناخت تحول تکتونيکي يک ناحيه فراهم مي شود، از ديدگاه ژئومورفولوژي بسيار مهم است.
- کاربرد ژئومورفولوژي در مطالعات ژئوفيزيک ژئومورفولوژي با فراهم آوردن مقدمات لازم جهت استفاده ازروش هاي پر خرج مانند: سونداژهاي باز شناسي که در ژئوفيزيک رايج است و با هدايت آنها از برتري خاصي برخوردار مي باشد. به اين ترتيب که به کار گيري روش هاي ژئوفيزيک و سونداژهاي بازشناسي به هزينه هاي بسيار نياز دارد. با توسل به روش هاي ژئومورفولوژي مي توان محل هاي مناسبي را انتخاب کرد که احتمال توفيق به کارگيري از روش هاي مذکور در آن بيشتر باشد. بدين ترتيب از هدر رفتن هزينه هاي سنگين در اعمال روش هاي ژئوفيزيک جلوگيري مي شود. - کاربرد ژئومورفولوژِي در مطالعات زمين شناسي زمين شناساني که اطلاعات کافي از اصول ژئومورفولوژي دارند به کمک داده هاي حاصل از مطالعات اشکال ناهمواريها، خطوط اصلي اشکال تکتونيک را که از مهمترين موضوعات زمين شناسي است، مشخص مي کنند. همچنين کاربرد ژئومورفولوژي در زمين شناسي در تفسير عکس هاي هوايي به مظور شناسايي برونزدها اهميت دارد که به"فتوژئولوژي" معروف است. استفاده از عکس هاي هوايي بيشتر در مشخص نمودن واحد هاي ليتولوژيک و وضع استقرار آنها نسبت به هم مي باشد و به رخساره و ماهيت سنگها پي ميبريم. همچنين در پژوهش هاي زمين شناسي که بر پايه اصول منطقي استوار باشد، کشف معادن بزرگ مانند: مس،آهن، طلا و نفت و.... به سهولت و به سرعت امکان پذير مي شود. 5- کاربرد ژئومورفولوژي در مطالعات رسوب شناسي ويژگي سنگهاي رسوبي با نوع و جنس مواد تشکيل دهنده آنها و با کيفيت انباشته شدن اين مواد روي يکديگر و نوع تغيير شکل آنها و تبديل مواد به سنگ(دياژنز) در ارتباط است. گرچه مرحله تبديل مواد به سنگ هاي رسوبي يعني مرحله دياژنز در قلمروي مطالعات زمين شناسي قرار مي گيرد،ولي در مرحله اوليه آن يعني نحوه پيدايش مواد تشکيل دهنده رسوبات و چگونگي حمل و رسوب يافتن آنها در قلمروي مطالعات ژئومورفولوژي قراردارد. ماهيت سنگ هاي رسوبي از نظر توصيفي که به "پتروگرافي" معروف است و همچنين از جهت اندازه دانه هاي تشکيل دهنده آن که دانه بندي خوانده مي شود مستقيما به عوامل ژئومورفولوژي مربوط مي شود. همچنين مورفوژنز، با تخريب و فرسايش سنگهاي مادر، نوع و مقدار مواد را که به حوضه هاي رسوبي مي رسد تنظيم و هدايت مي کند.

Wednesday, June 08, 2005

2ژئومورفولوژي

علل تغييرات اشکال زمين را بايد در نيروهايي جستجو کرد که دردو طرف پوسته به آن فشار مي آورند و سخت با يکديگر در ارتباط هستند. اگر از برخي نيروهاي دروني سانحه بار مانند زمين لرزه ها، آتشفشان هاو .... صرفه نظر شود، مي توان چنين نتيجه گيري کرد که نيروهاي بيروني در تخريب و ايجاد تغييرات عمده اشکال ناهمواريهاي روي زمين مداخله دائمي دارند. انسان از مدتها قبل با اين تغييرات و ويرانيهاي حاصل از آنها آشنايي پيدا کرده و حتي براي جلوگيري از خطرات يا نتايج زيان بار آنها به فکر چاره و مقابله نيز افتاده است. اما خود انسان، در اکثر موارد، در تغيير اين پوسته، نقش موثري دارد. آگاهي از تغييرات اشکال پوسته زمين و نحوه آنها و نيروهايي که موجب اين تغييرات مي شود، مقدمات موضوعات ژئومورفولوژي کاربردي را فراهم مي آورد. همچنين ژئومورفولوژي در مقياس وسيعي با فعاليتهاي انسانها و مسائل آنها مرتبط است. براي اينکه فعاليت هاي وي بازدهي دلخواهي داشته باشد، بايد متناسب با ديناميک محيط و با در نظر گرفتن نقش عوامل مورفوژنيک تنظيم شود. در اينجاست که مطالعات ژئومورفولوژي که بر اساس مفاهيم جديد آن انجام شده است، با فراهم آوردن اطلاعات دقيق از مورفوديناميک محيط و شناخت مناطق با ثبات و يا ناپايدار و محاسبه ميزان پايداري و يا آسيب پذيري آن در ارتباط با نوع فعاليت، در خدمت انسان قرار مي گيرد. در اين صورت ژئومورفولوژي دقيقا مفهوم کاربردي را، به معني واقعي کلمه پيدا مي کندو مي تواند بسياري از مشکلات را که در برنامه ريزي هاي عمران ناحيه اي در زمينه هاي مختلف، از قبيل عمران، توسعه کشاورزي، جاده ها، سد سازي، استخراج معادن، مديريت محيط طبيعي مطرح مي شود، حل کرده و پاسخ هاي مناسب را براي مسائل متعددي که در اين رابطه عنوان مي شود، فراهم آورد. به همين جهت بعد از جنگ جهاني دوم ژئومورفولوژي کاربردي، در اغلب کشورهاي جهان با روش سيستماتيک و با اهميت خاصي مورد توجه قرار گرفته است و بررسي عوامل گوناگون را بطور ترکيبي مد نظر مي گيرد و مي تواند پاسخگوي نيازهاي برنامه هاي کشاورزي، ساختماني، عمراني و.... باشد.
ژئومورفولوژي و موضوعات مورد مطالعه در قلمرو کره زمين
ژئومورفولوژي شاخه اي از علوم طبيعي و زمين است و موضوع ويژه مطالعه آن سطح تماس مي باشد که محل برخورد قلمروي سه گانه آبي، گازي و جامد است. نيروهايي که از درون ليتوسفر سرچشمه مي گيرند و نيز نيروهايي که در خارج از آن بدست مي آيند، در اين سطح متعادل شده و انعکاس مي يابند.ژئومورفولوژي وظيفه دارد که نحوه تعادل و انعکاس اين انرژي ها را مطالعه و بررسي کرده و مشخص مي کند که هنگام تغيير يافتن اين تعادل، حالت سطح مذکور چگونه تغيير مي يابد. در اين قلمرو شاخه هاي ديگري نيز که به نحو خاصي با آن در رابطه بوده و حالت ديگري از تعادل نيروهاي ياد شده را مورد توجه قرار مي دهد به مطالعه و بررسي مشغول مي باشند. به طور کلي، ذات طبيعت با پيوندها و رابطه ها مشخص بوده و بريدگي ها و جدائي ها را، که متخصصان براي سهولت کار خود، به طور قرار دادي به وجود مي آورند، نمي پذيرد. ژئومورفولوژي در ارتباط با موضوعات اتمسفر همانگونه که مي دانيم، اتمسفر از ترکيب گازهاي گوناگون و عناصر ريز، پراکنده و معلق به ويژه در لايه زيرين تشکيل يافته است. اين قلمرو گازي با دريافت انرژي الکترومانيتيک خورشيدي به نيرويي مجهز مي شود که ديناميک اتمسفري را در معني عام به وجود مي آورد. اين نيرو بخشي از ژئوديناميک بيروني را تشکيل مي دهد که علاوه بر هدايت پديده هاي جوي عوامل مورفوژنيک را تغذيه مي کند. برخي از اين عوامل به صورت پديده هاي گوناگوني مانند: کريوکلاستيم، ترموکلاستيسم و هالوکلاستيسم در تغيير شکل دادن زمين دخالت مي کنند که هريک را بررسي مي کنيم:
- کريوکلاستيسم: به متلاشي شدن سنگها در اثر عمل يخبندان و ذوب يخ، کريوکلاستيسم مي گويند. بنابراين نوسانات درجه حرارت و بالا و پايين آمدن گرما از حد صفر درجه سانتي گراد، اين ساز و کار و فرايند را موجب مي شود. با توجه به اينکه در اين ساز و کار نقش عمده با يخ بندان است آنرا "ژليفلاکسيون" مي گويند. رطوبت هوا و وجود آب، عوامل ديگر آب و هوايي نيز در اين عمل دخالت موثر دارند. به طوري که بدون تغييرات درجه حرارت نيز عوامل ياد شده نقش متلاشي کننده خود را به شکل ديگري ايفا مي کنند.
- ترمو کلاستيسم: بالا و پايين رفتن درجه حرارت موجب متلاشي شدن سنگها مي شود که در اين حالت سنگها تحت انقباض و انبساط متناوب قرار مي گيرند و به شکل هاي منفصل و متحرک در مي آيند. اثر تغييرات درجه حرارت اصولا در سطح ليتوسفر، بيشتر از اعماق آن است. نوع وبافت سنگها در کيفيت متلاشي شدن آنها، تحت تاثير ساز و کار ترموکلاستيم دخالت دارد. تناوب نفوذ امواج حرارتي در سنگها، ضريب انبساط و رنگ سنگها نيز در نحوه تاثير اين مکانيسم بي تاثير نيست. هيدروکلاستيسم: متلاشي شدن سنگها را در اثر تناوب جذب رطوبت و از دست دادن آن هيدروکلاستيسم گويند. در اين نوع قطعه قطعه شدن سنگها عامل شيميايي دخالت ندارد و فقط عامل فيزيکي عمل مي کند. اما وجود رس در اين سازو کار ضروري است، زيرا در نتيجه تغييرات حاصل در حجم رس که در اثر جذب آب يا از دست دادن آن انجام مي شود، سنگها متلاشي مي شوند. هيدروکلاستيسم بر حسب نوع سنگها در دو مقياس نقش خود را ايفا مي کند. در پاره اي از سنگهاي دانه اي، بلورين و بلور لايه مثل گرانيت ها، گنايس ها و ميکاشيست ها تجزيه برخي از کاني ها به ويژه فلدسپات ها، رس هاي از نوع مونت موريونيت ها در سطح کاني ها پراکنده مي شود. انبساط و انقباض اين رس ها در اثر جذب آب يا از دست دادن آن به جدا شدن مکانيکي دانه ها و يا قطعات سنگ ها منجر مي شود. در سنگ هاي رسوبي مکانيسم هيدروکلاستيسم به گونه اي ديگر ظاهر مي شود. در اين سنگها لايه نازکي از رس ها معمولا در وسط لايه هاي سختي مانند: آهک و ماسه سنگ قرار دارد. جريان آب که درزه هاي سنگ هاي سخت نفوذ کرده و در لايه هاي رسي متوقف مي شود، باعث انبساط حجم لايه مي شود و در مواقع خشکي منقبض شده ، به اين ترتيب خلاء زيادي را فراهم مي آورد و در اثر تکرار عمل به تدريج سنگ هاي سخت بالايي بر حسب نوع جنس به قطعاتي تقسيم و تحت تاثير ريزش و لغزش قرار مي گيرند.
- هالوکلاستيسم: اگر تبلور نمک هاي محلول در آب هاي نفوذ يافته، منجر به متلاشي شدن سنگ هاي محل شود آنرا هالوکلاستيسم گويند. اين مکانيسم اکثرا در مناطق خشک موجب متلاشي شدن سنگ ها مي شود. در اين مکانيسم تغذيه بلورهاي نمکي تشکيل شده از آب نمک دار، با حالت پيچيده اي به طور غير مستقيم حجم را افزايش داده و به جداشدن سنگ ها منتهي مي شود.

ژئومورفولوژی 1

با توجه به این که مطلب در مورد ژئو موزفولوژی کمتر در اینترنت به زبان فارسی وجود دارد ، مجموعه ای را که پایگاه ملی داده
های علوم زمین کشور منتشر کرده است را برای استفاده دوستان ارائه کرده ام.
به نقل از: www.ngdir.com پيشگفتار
ژئومورفولوژي يکي از شاخه هاي جغرافياي طبيعي و از پايه هاي اساسي علوم جغرافيا است که با ايجاد پل و گذرگاهي با ساير رشته هاي علوم طبيعي و زمين پيوند خورده است. ژئومورفولوژي ترکيبي از سه واژه ژئو به معناي زمين، مورف به معناي شکل، لوژي به معناي شناسايي مي باشد. به نظر مي رسد علم اشکال زمين که معادل فارسي آن است از عنوان پيکر زمين شناسي که قبلاً به کار مي رفت و ريخت شناسي که در حال حاضر براي ترجمه به فارسي اين کلمه انتخاب شده است، مناسبتر است. ظاهراً آنچه از کلمه ترکيبي ژئومورفولوژي استنباط مي گردد، توصيف شکل هندسي ناهمواريهاي پوسته زمين است و اين بحث توپوگرافي را در نظر مي گيرد که خود شاخه اي از ژئومورفولوژي است. خلاصه کلام، در قلمرو دانش ژئومورفولوژي، علاوه بر اينکه به توصيف صحيح، کامل و ژنتيک اشکال ناهمواريها توجه خواهيم داشت، در منشاء و کيفيت و عوامل بي شماري که در تغيير اشکال و يا در شکل گيري نوين پوسته زمين موثرند، به تفسير و تبيين خواهيم نشست. منظور از تحليل واژه ژئومورفولوژي تنها تعريف ين علم نبوده بلکه مهم آشنايي بامفهوم، روش و متدلوژي اين دانش است که هرپژوهشگر علوم زمين بايد بر آن احاطه کامل داشته باشد. مطالعه تاريخچه پيدايش و تحول علم ژئومورفولوژي، نشانگر اين واقعيت است که از نيمه قرن بيستم به اين طرف، توجه به ارتباط پديده هاي درون موضوعي ژئومورفولوژي و نيز رابطه آن با پديده هاي ساير علوم طبيعي و زمين و عوامل انساني سبب شد که ژئومورفولوژي با جهش خاصي درراه توسعه و پيشترفت حرکت کند و با ايجاد مناسباتي بين پديده هاي مورفولوژي و داده هاي انساني بر جنبه کاربردي آن در برنامه ريزي ها و عمران هاي ناحيه اي تاکيدشود. حال لازم است ژئومورفولوژي بارشته هاي ديگري مانند اقليم شناسي، زمين شناسي، گياه شناسي، اکولوژي، خاکشناسي، هيدروژئولوژي در ارتباط باشد تا بتواند تمام مسائل در يک اکوسيستم را در نظر گرفته و با هماهنگي با ساير رشته هاي علمي در طرح هاي جامع زمين شناسي، مرتع داري، آبخيزداري، بيابان زدايي، جنگل داري، محيط زيست و به طورکلي آمايش سرزمين نقش خود را ايفا کند. اميد آنکه مطالب مورد بررسي در اين مجموعه مورد استفاده دانشجويان و کارشناسان علوم زمين و جغرافيا وساير علاقه مندان قرار بگيرد. تاريخچه پيدايش و تحول علم ژئومورفولوژي قديمي ترين اطلاعات مربوط به مسائل ژئومورفولوژي را، با مفهوم و تعبير علمي و مدرن در آثار ارسطو مي توان يافت. ارسطو در سال324 قبل از ميلاد آناتومي، فيزيولوژي مقايسه اي، منطق، تاريخ فلسفه و زمين شناسي را بوجود آورد. او اولين کسي است که در موردگسترش دلتاي رودخانه ها و به جا گذاري رسوبات در درياها، مطالبي را بيان داشته و زمين را به عنوان کره اي که دائما در حال تحول است توصيف مي کند. به نظر ارسطو، تحول شکل زمين يا آرام و دائمي بوده و يا به طرز ناگهاني و در اثر بروز پديده هايي شديد انجام مي گيرد. درباره علل اين تحول از عمل رودخانه ها و درياها بحث شده که منجر به تسطيح اجتناب ناپذير کره زمين مي شود. حدود يک قرن پس از ارسطو، اراتوستن فيلسوف و رياضي دان يوناني، نظراتي در مورد تحول چهره زمين در رابطه با اعمال رودخانه ها و درياها بيان داشته و نتيجه اثرات آنها را در هموار شدن زمين نشان داده است. برناردپاليسي از دانشمندان عصر رنسانس در رابطه با مسائل ژئومورفولوژي افکار مدرني بيان مي کند که به برخي از آنها اشاره مي کنيم: a.بين اعمال نيروهاي داخلي و خارجي يک رقابت منطقي وجود دارد که اولي منجر به پيدايش کوهها و دومي منتهي به تخريب و هموار شدن آنها مي گردد. b.با توجه به تنش کند کننده اي که گياهان دربرابر جريان آبها دارند، رقابت بين گياهان و اعمال تخريبي آبهاي روان مشخص مي شود. در اين رابطه فکر کاشتن درختان براي جلوگيري از فرسايش به خوبي مشخص مي شود. c.پديده هاي بيروني در فراهم آوردن موادي که سنگها را توليد مي کنند، نقش موثري دارند. d.بين پيدايش و تغيير شکل ناهمواريها و توليد خاکها، يعني عوامل ژئومورفولوژيک و خاک شناسي، روابط خاصي وجود دارد. تحول دانش ژئومورفولوژي در قرن نوزدهم ميلادي: در نيمه اول قرن نوزدهم لوئي آگاسيز(1873-1807) زمين شناس و ديرينه شناس معروف سوئيسي، گسترش يخچالها و نقش آنها را در تغيير شکل ناهمواريها تائيد مي کند و به اين ترتيب اعمال يخچالها به عنوان عامل ديگر ژئومورفولوژي شناخته مي شود. روتيميه زمين شناس ديگر سوئيسي در سال 1869 در مورد اثرات نيروهاي دروني مطالعاتي انجام داد. در سال 1858 براي اولين بار عبارت ژئومورفولوژي به وسيله نومن بيان مي شود. هيم دانشمند آلماني در سال 1878 تاثيرتکتونيک را در ناهمواريها به صورت علمي بيان مي کند. ريختوفن را مي توان جزء پايه گذاران ژئومورفولوژي در آلمان به شمار آورد که در سال 1886 براي اولين بار در مورد اثرات انواع آب و هوا به ايجاد ناهمواريها اظهار نظر کرد واساس ژئومورفولوژي آب و هوايي را پي ريزي کرد. در نيمه دوم قرن نوزدهم ژئومورفولوژي با تئوري ويليام موريس ديويس (1934-1850) در امريکا به مرحله جديدي پا نهاد. علم اشکال ناهمواريهاي زمين را که در سال 1858 توسط نومن" ژئومورفولوژي" ناميده شد و سپس در سال 1894 اين عبارت توسط البرت پانگ معروفيت پيدا کرد و تا آن زمان يکي از شاخه هاي فرعي زمين شناسي محسوب مي شد، ديويس به شکل علمي تخصصي با هدف و فرهنگ ويژه خود تعريف کرد و به اين علم نظام عقيدتي انسجام يافته اي بخشيد و اصالت آنرا تثبيت نمود. از اين نقطه نظر ديويس را مي توان بنيانگذار و پدر ژئومورفولوژي به عنوان علم تخصصي دانست. همچنين از جنگ جهاني دوم به بعد در فرانسه نسل جديدي از ژئومورفولوژي ظاهر مي شود.که بر حسب اوضاع روش هاي گوناگوني را دنبال مي کنند. در آن ميان ژئومورفولوژي آب وهوايي، که از مکتب هاي آلماني سرچشمه گرفته است از توسعه خاصي برخوردار مي گردد. تريکار يکي از بزرگترين ژئومورفولوگ هاي جهان از همان آغاز کاربر مبناي اين روش حرکت کرده و موفقيت هاي قابل تحسيني را، به ويژه در توسعه مفاهيم جديد اين علم بدست مي آورد. بطوري که بر اساس همين زير بناي علمي، درسال 1955 اولين بيانيه تشريحي سيستماتيک و مفصلي را ارائه مي دهد. اين بيانيه به اندازه اي مورد توجه قرار گرفت که بيرو يکي از برجسته ترين ژئومورفولوگ هاي عصر حاضر و مولف اثرات زيادي در قلمرو ژئومورفولوژي علمي، بخش مهمي از آنرا در سال 1968 در کتاب معروف و ارزنده خود به نام "کليات جغرافياي طبيعي" منتشر کرد. نتيجه اينکه از نيمه دوم قرن بيستم به بعد ژئومورفولوژي، با کوشش محققان پرکار و خستگي ناپذير، از حالت رکود و انزوا خارج مي شودو دانشمندان با استفاده از وسائل کار جديد و با توجه به تجزيه و تحليل عوامل مختلف و پالئوژئوگرافي، تئوري اين دانش را به مرحله عمل در مي آورند. گرايش به سوي ژئومورفولوژي کاربردي بسيار اهميت يافته و جنبه بين المللي پيدا کرده است و مي تواند در انتخاب مکان هاي مناسب جهت تاسيسات عظيم و سکونتگاه هاي مخصوص انسانها و يافتن راه حل هاي مناسب براي بلا ياي طبيعي که در برنامه ريزي عمران ناحيه اي بروز مي کند کمک هاي موثري را انجام دهد. مفاهيم ژئومورفولوژي نوين وژئومورفولوژي کاربردي ژئومورفولوژي کاربردي پس از توصيف منطقي و ژنتيک پديده ها و طبقه بندي موضوعات بر مبناي آن به تفسير و توضيح علمي و منطقي آنها مي پردازد. حالت ژنتيک پديده ها يکي از مهمترين ويژگي هايي است که در ژئومورفولوژي نوين با اهميت خاصي مورد توجه قرار مي گيرد. جنبه کاربردي ژئومورفولوژي با همين خصوصيات ژنتيکي در ارتباط است، زيرا ژنتيک در مورفولوژي، تدوين اصول و قواعد پيدايش اشکال مختلف ناهمواريها و شکل بندي و تحول بعدي آنها را به صورت منطقي و مستدل، امکان پذير مي سازد. تدوين اين قواعد بر اساس تغيير پذيري اشکال زمين با آهنگ هاي متفاوت انجام مي شود.

Wednesday, June 01, 2005

امکان کشف حیات در منظومه های ۲۰۰ستاره مجاور خورشید وجود دارد

تحقیقات جدید نشان می دهد که ماموریتهای فضایی در آینده احتمالا وجود حیات میکروبی در سیارات موجود در مدارهای بیش از ۲۰۰ستاره نزدیک به ستاره خورشید را تایید خواهد کرد. به گزارش سایت اینترنتی "نیوساینتیست"، یکی از اولویتهای ستاره شناسان برای شناسایی سیارات داری حیات، جستجوی نشانه های وجود جو از قبیل گاز اکسیژن، آب و یا متان است اما مشاهده این مولکولها همواره نشانه حیات نیست و محققان به تازگی برای نزدیکتر شدن به سیارات دارای حیات، به جستجوی نشانه های جدیدتری روی آورده اند. یکی از این نشانه ها میزان پرتوهای مادون قرمز منتشر شده از سیاره هاست. برخی گیاهان و میکروبهای زمینی پرتوهای مادون قرمز را منعکس می کنند و به گفته دانشمندان، اگر چشمان ما قابلیت دریافت پرتوهای مادون قرمز را داشت، میزان پرتوهای مادون قرمز منتشر شده از گیاهان، چشمان ما را به شدت آزار می داد. هم اکنون دانشمندان دانشگاه ایالتی پنسیلوینیا در آمریکا طیف پرتوهای مادون قرمز احتمالی منتشر شده از سیارات دارای حیات باکتریایی، جلبکی و قارچی را محاسبه کرده اند. محققان پیش از این سنگواره باکتری هایی با قدمت ۳/۵میلیارد سال را در زمین کشف کرده اند و این موضوع که حیات چند سلولی، ۵۸۰میلیون سال قبل و حیات گیاهی ۴۵۰میلیون سال قبل در زمین ظهور یافته برای دانشمندان روشن است و به همین علت، این باور وجود دارد که حیات اولیه در زمین به صورت باکتریایی و قارچی بوده است. به گفته محققان، در ۸۰تا ۸۵درصد از مدت زمانی که حیات در کره زمین وجود داشته است، تنها موجودات زنده کره خاکی، میکروبها بوده اند و اگر همین وضعیت در سایر سیارات داری حیات نیز وجود داشته باشد، بنابراین باید بتوان پرتوهای مادون قرمز منتشر شده از حیات میکروبی و یا گیاهی این دنیاهای ناشناخته را دریافت کرد. پژوهشگران دانشگاه "پنسیلوینیا" عقیده دارند ماموریتهای فضایی آینده ممکن است در اعماق فضا تا فاصله ۳۰سال نوری از کره زمین به نشانه های حیات دست پیدا کنند که در این محدوده از فضا، حدود ۲۰۰ستاره با امکان برخورداری از حیات، وجود دارند. منبع: خبرگزارى ایرنا

چرا منظومه شمسی شکل کنونی خود را پیدا کرده است

این پرسش به ظاهر ساده که چرا منظومه شمسی شکل فعلی را دارد قرنها است که اخترشناسان را به خود مشغول کرده است اما یک گروه از ستاره شناسان بتازگی نظریه جدیدی در این زمینه ارائه کرده اند که امیدوارند با کمک آن بتوانند برای سه پرسش مهم درباره مشخصه های منظومه شمسی پاسخهای خرسند کننده ای بیابند. دو سیاره غول آسای مشتری (برجیس) و زحل (کیوان) دارای مدارهایی هستند که در مقایسه با سیاره های کوچکتر نزدیک به خورشید، به نحوی غیرعادی کج و بیضوی است. مشتری که بزرگترین سیاره منظومه شمسی است نیز در اطراف خود شماری از شهابسنگها را به همراه دارد که به اسبهای تروا شهرت دارند.این شهابسنگها در مدارهایی در چندین میلیون کیلومتری مشتری در حال گردشند و در همان مسیری گردش انتقالی برجیس سیر می کنند. یکی از گیج کننده ترین مشخصه های منظومه شمسی این واقعیت است که حدود ۳۸میلیارد سال قبل سطح ماه با شمار زیادی از شهابسنگ ها بمباران شد. به این ترتیب ۷۰۰میلیون سال بعد از شکل گیری قمر زمین، رخسار این سیاره آبله گون شد. تاکنون اخترشناسان نتوانسته اند توضیح قانع کننده ای در این زمینه ارائه دهند که چرا میلیون ها سال بعد از آنکه منظومه شمسی شکل نهایی خود را پیدا کرد چنین رویداد خشونت باری در آن وقوع یافته است. اما به نوشته هفته نامه علمی نیچر یک گروه از اخترشناسان به سرپرستی "هال لیوسن" از موسسه تحقیقاتی "ساوت وست" در "بولدرکولورادو" مدل تازه- ای ارائه کرده اند که در آن با الهام از بازی بیلیارد، نحوه قرارگیری سیارات نسبت به یکدیگر توضیح داده می شود. به اعتقاد این محققان بازی بیلیارد میان سیارات زمانی شروع شد که مشتری و زحل چند میلیون سال بعد از شکل گیری در مدار خاصی در دور خورشید قرار گرفتند. تحت تاثیر نیروی جاذبه این دو سیاره عظیم بتدریج سیاره های نزدیکتر به خورشید در مدارهای کنونی خود قرار گرفتند و زحل نیز در مداری واقع شد که به ازای هر دوبار گردش مشتری، یکبار به دور خورشید گردش می کند. این زمان بندی دقیق به این معنی بود که حرکت مشتری و زحل یکدیگر را تشدید می کرد و به این ترتیب به ازای هر دو سال زحلی و دقیقا در یک نقطه معین از فضا، نیروی جاذبه مشتری ضربه ای به همسایه حلقه دار خود وارد می آورد و آن را به سمت موقعیتی خمیده تر و بیضوی تر پیش می راند. این تغییر حال تاثیر مستقیمی بر روی همسایه بیرونی زحل یعنی نپتون داشت و این سیاره را در مداری دورتر از اورانوس در اخرین بخشهای منظومه شمسی جای داد. حضور نپتون در این منطقه سبب شد تا این سیاره با آوار و شهابسنگها و خرده سیارک هایی که از شکل گیری منظومه شمسی بر جای مانده بود تصادف کند و همین امر منجر به آن شد که هزاران هزار قطعه سنگ وخرده سیارک از این ناحیه به سمت خورشید به حرکت درآیند. بخشی از قطعات در میدان جاذبه مشتری به دام افتادند و اینها همان اسبهای تروای کنونی هستند. بخشی دیگر از این خرده سیارکها سیاره های داخلی منظومه شمسی از جمله ماه را بمباران کردند. هرچند نظریه لیوسن مورد استقبال شماری از اخترشناسان قرار گرفته اما بعضی از همکاران وی در مورد قوت این مدل تردید دارند. به گفته "جو هان" از کالج هالیفکس در کانادا این نکته که یک شبیه سازی کامپیوتری شرایطی را نشان می دهد که با موقعیت فعلی منظومه شمسی انطباق دارد به معنای آن نیست که آنچه این مدل توضیح می دهد دقیقا همان چیزی است که در واقعیت اتفاق افتاده است. به اعتقاد هان بمباران سطح ماه به وسیله خرده سیارکها در زمان کوتاهی پس از شکل گیری این سیاره اتفاق افتاده نه آنچنانکه در مدل جدید ادعا می شود ۷۰۰میلیون سال بعد از پیدایش قمر زمین. لیوسن مدعی است که حرکت این خرده سیارکها به واسطه گازها و گردوغبار موجود در منظومه شمسی که از شکل گیری سیارات برجای مانده بود با کندی صورت می گرفت اما هان باور ندارد که این تاخیر تا این اندازه طولانی بوده باشد. هان اذعان دارد که اگر اسبهای تروای اطراف سیاره مشتری نظیر یخ-سنگهای کمربند "کیوپر" در بخش بیرونی منظومه شمسی باشد در آن صورت این بینه تاییدی بر صحت نظریه لیوسن به شمار می آید. لیوسن درصدد است دو سال آینده را به بررسی دقیق تر اسبهای تروای مشتری بگذراند تا به این ترتیب شواهد قانع کننده تری برای نظریه خود ارائه دهد. منبع: خبرگزارى ایرنا

بررسي امنيت شهرهاي جهان

بررسي امنيت شهرهاي جهان نشان داد: لوكزامبورگ امن‌ترين بغداد ناامن‌ترين‌ برگردان: سميه صارمي‌ پژوهشي كه مؤسسه منابع انساني "مركر" انجام داده است، نشان مي‌دهد كه لوكزامبورگ و بغداد از نظر امنيت در ميان شهرهاي جهان به ترتيب بالاترين و پايين‌ترين جايگاه را دارا هستند. امنيت فردي شهروندان كه در ميان 215 شهر در سراسر دنيا بررسي شده است، برمبناي مقايسه با ساير كشورها،‌ ميزان ثبات داخلي، نرخ جرايم، تروريسم، فشارهاي قانوني، سانسور و محدوديت آزادي افراد محاسبه شده است و بدين منظور شهرهاي مورد بررسي با شهر نيويورك با امتياز مبناي صد مقايسه شده‌اند. همچنين نتايج اين تحقيق گوياي آن است كه پس از لوكزامبورگ، شهرهاي هلسينكي، برن، جنوا و زوريخ با 120 امتياز، ديگر شهرهاي برتر جهان از نظر امنيت محسوب مي‌شوند. در ميان شهرهاي آسيا نيز شهرهاي اموتاوكاستوياما و يوكاچي ژاپن با گرفتن 5/112 امتياز مقام چهاردهم را كسب كردند در حالي كه كالگاري، مونترال، اتاوا، تورنتو و ونكور در آمريكايي شمالي با 112 امتياز در جايگاه هجدهم قرار گرفتند. به طور كلي شهرهايي كه از لحاظ امنيت رتبه بالايي دارند، عمدتاً در كشورهايي قرار دارند كه داراي ثبات سياسي و اقتصادي و روابط بين‌المللي مطلوب هستند. پس از بغداد به عنوان ناامن‌ترين شهر كه تنها 5 امتياز به ميزان امنيت آن تعلق گرفته است، عبديجان و بانگويي در جمهوري آفريقاي مركزي، پورت‌هاركورت و لاگوس در نيجريه نيز كه امتياز آنها به ترتيب 24، 5/26 ، 5/32 و 5/32 است، همچنان عدم ثبات سياسي و رشد پايين اقتصادي يعني ناامني را تجربه مي‌كنند. اروپاي غربي‌ بسياري از شهرهاي اروپاي غربي از نظر امنيت در صدر قرار گرفته‌اند. شهر لوكزامبورگ بالاترين امتياز را از اين لحاظ داراست شهرهاي سوئيس و اسكانديناوي نيز در مرتبه بعدي قرار دارند. در اين ميان وين با116 امتياز در رتبه ششم ايستاده است و پس از آن دوسلدورف آلمان، مونيخ، نورنبرگ، فرانكفورت و اسلو به طور مشترك با 113 امتياز در رده هشتم قرار دارند. اروپاي شرقي‌ به طور كلي شهرهاي اروپاي شرقي در مقايسه با شهرهاي اروپاي غربي جايگاه پايين‌تري از نظر امنيت دارند. شهر ليوجوانا در كشور اسلووني با امتياز 41 و داشتن رتبه صدو پنجم از لحاظ امنيت و آسايش بالاترين رتبه را در منطقه اروپاي شرقي دارد. شهرهاي براتيسلاوا در اسلواكي و پراگ در جمهوري چك به‌طور مشترك با صد امتياز در مقام پنجاه و هشتم جهان قرار دارند. آن دسته از كشورهاي اروپايي كه به اتحاديه اروپا پيوسته‌اند، داراي شهرهاي امن‌تري هستند به همين دليل شهرهاي كشورهاي اروپاي غربي از اين نظر وضعيت بهتري دارند. شهرهاي روسيه به دليل بي‌ثباتي داخلي، بالا بودن نرخ جرايم و وضع بد اقتصادي جزو شهرهاي ناامن براي زندگي هستند. مسكو، نوسيبريك، كازان و پترزبورگ به ترتيب مقام‌هاي 198، 179، 179 و 175 را دارا هستند. آمريكاي شمالي همه شهرهاي كانادايي كه در اين پيمايش مورد مطالعه قرار گرفتند، از نظر ميزان امنيت فردي جزو 20 شهر اول جهان قرار گرفتند. كالگاري، مونترال، اتاوا، تورنتو و ونكور به طور مشترك با 112 امتياز در مقام هجدهم قرار گرفتند در ايالات متحده، هونولولو، دكسيگتون، سانفرانسيسكو و ونيستونسالم به‌طور مشترك با 104 امتياز مقام چهل و پنجم را كسب كردند. بوستون، شيكاگو، كلولاند، ميناپوليس، پيتسبرگ، پورتلند و نيويورك همگي با يكصد امتياز رتبه پنجاه و هشتم را بدست آورند در شهرهاي شمال ايالا‌ت متحده مثل آتلانتا به دليل جنايات خياباني پايين‌ترين رتبه، يعني جايگاه نودم را دريافت كرد. در كشور مكزيك، مونتري و مكزيكو به ترتيب با كسب 92 و 5/72 امتياز رتبه هشتاد و هفتم و صدو بيست و ششم جهان را كسب كردند. جنوب آمريكا شهرهاي جنوب آمريكا نسبت به شهرهاي شمال آن از نظر ميزان امنيت رتبه پايين‌تري دارند كه علت آن رشد بيكاري و بي‌ثباتي سياسي است كه منجر به بالارفتن نرخ جرايم در اين شهرها شده است. سانتياگو در شيلي با 90 امتياز و داشتن رتبه نودوچهارم، بالاترين جايگاه را از نظر امنيت منطقه داراست. بوينس آيرس در آرژانتين با5/77 امتياز در جايگاه صد و پانزدهم جهان قرار دارد. در همين حال سائو‌پولو و ريودو ژانيرو در برزيل مقام صدوچهل‌وهشتم و يكصد و شصت و هفتم را دارند. بوگوتا و مدلين كلمبيا و كاراكاس در ونزوئلا نيز با داشتن رتبه‌هاي 210، 205 و 193 جزو شهرهاي ناامن جهان محسوب مي‌شوند. محقق چنين نتيجه‌گيري مي‌كند كه همزمان با گسترش روند جهاني شدن، امنيت و داشتن رابطه با ساير كشورها نقش و اهميت بيشتري در كيفيت كلي استانداردهاي زندگي شهرهاي مختلف جهان مي‌يابد. بررسي كلي مؤسسه مركر درباره كيفيت زندگي نشان داد كه جنوا و زوريخ با 5/106 امتياز، همچنان در صدر شهرهاي جهان باقي مانده‌اند. ونكور و وين نيز مشتركاً در جايگاه سوم جهان قرار دارند. شهرهاي اروپا، زلاندنو و استراليا نيز هنوز بالاترين امتيازها را از نظر كيفيت زندگي به خود اختصاص داده‌اند. مونيخ و دوسلدورف هر دو از جايگاه دهم و دوازدهم مشتركاً همراه با فرانكفورت به جايگاه پنجم تغيير مكان داده‌اند. رشد جايگاه مونيخ ناشي از بهبود سيستم دفع زباله و اسكان بهتر اتباع خارجي است. در همين حال حمل و نقل، استانداردهاي بين‌المللي و آموزش مدارس در دوسلدورف بهبود يافته است. برن، كپنهاگ و سيدني هم با 105 امتياز به رتبه هشتم تنزل يافته‌اند. در ايالات متحده، هونولولو و سانفرانسيسكو در جايگاه بيست‌وپنجم جهان و بالاترين جايگاه شهرهاي آمريكا قرار دارند كه علت آن پايين‌تر بودن نرخ جنايت در اين شهرها نسبت به ساير شهرهاي آمريكاست. بوستون، نيويورك، پورتلند و واشنگتن نيز به ترتيب در جايگاه‌هاي 36، 39، 42 و 42 قرار مي‌گيرند. در اين ميان هوستون با رتبه 68 پايين‌ترين جايگاه را در ميان شهرهاي آمريكا دارد. بغداد همچنان كم‌جاذبه‌ترين شهر براي اتباع خارجي است. امتياز پايين اين شهر (5/14) از احتمال حمله به مردم، سازمان‌هاي چندمليتي، و نهادهاي دولتي در منطقه ناشي مي‌شود. بانگويي در جمهوري آفريقاي مركزي، برازاويلي در كنگو و خارطوم در سودان نيز جزو شهرهايي هستند كه از نظر كيفيت زندگي رتبه بسيار پاييني دارند. داده‌هاي مربوط به اين مطالعه در فاصله سپتامبر و نوامبر 2004 جمع‌آوري شد و تغييرات رخ داده در اين كشورها در نتايج مورد بازبيني قرار گرفته است. موضوع امنيت فردي كه در سال 2005 به عنوان يكي از شاخص‌هاي كيفيت زندگي مورد توجه قرار گرفته است، مبتني بر ارزيابي 6 معيار است كه از پيمايش كيفيت كلي زندگي استخراج شده است. مطالعه مؤسسه مركر مبتني بر ارزيابي 39 شاخص كيفيت زندگي است كه مي‌توان آن‌ها را در گروه‌هاي زير، طبقه‌بندي كرد: 1. محيط سياسي و اجتماعي (ثبات سياسي، جرائم، فشارهاي قانوني). 2. محيط اقتصادي (قوانين نرخ پول، خدمات بانكي). 3. محيط اجتماعي - اقتصادي (سانسور، ميزان محدوديت‌آزادي فردي). 4. وضعيت خدمات پزشكي و سلامتي (خدمات و تجهيزات پزشكي، بيماري‌هاي عفوني، دفع زباله، فاضلا‌ب و آلودگي هوا). 5. مدرسه و آموزش (استاندارد و وجود مدارس). 6. خدمات عمومي و حمل و نقل (برق، آب، حمل و نقل عمومي). 7. تفريح و سرگرمي (رستوران‌ها، سالن‌هاي تئاتر و سينما، ورزش و سرگرمي). 8. كالاهاي مصرفي (وجود غذا، مواد مصرفي روزانه، اتومبيل). 9. مسكن (مسكن، اثاثيه، خدمات و نگهداري). 10. محيط طبيعي (آب و هوا، ميزان بلاياي طبيعي). به نقل از: شماره 186 فرهنگ و پژوهش